Beautiful vampire🍷 خون اشام زیبا part ¹
ات ویو
بلند شدم حاضر شدم و مثل هر روز رفتم دانشگاه
(ادمین معرفیم کرده پس منو میشناسید نیاز نیست معرفی کنم)
رسیدم رفتم داخل بچه هارو دیدم همینجوری باهاشون حرف زدم تا زنگ خورد و رفتیم تو کلاس هامون
کوک ویو
پدر چند روزه گیر داده که باید برم دانشگاه هووووووف
امروز روز اوله البته برای من برای بقیه وسط ترمه اخه کی وسط ترم میره دانشگاه که من دومیش باشم
بلند شدم لباس فورم رو پوشیدم و رفتم دانشگاه
رسیدم ماشین رو پارک کردم و رفتم داخل
به دفتر مدیر رفتم و اون منو به سمت کلاسم راهنمایی کرد
رفتم داخل و روی یه صندلی نشستم
ات ویو
رفتم داخل کلاس دیدم اون صندلی که کنار من بود و همیشه هم خالی بود الان پرشده ولی اون از بچه های کلاس نبود
شاید تازه اومده.......باید برم ازش بپرسم
+سلام
_سلام
+اسم من اته
_منم جونگ کوکم ولی کوک صدام میکنن
+هوم خوشبختم ....میگم تو تازه اومدی اخه تا به حال ندیده بودمت
_اره امروز منتقل شدم
+اها.......به هر حال خوش اومدی من بغل دستیت هستم
_ممنون .....پس بشین
بعد از سلام کردن بغلش نشستم ولی تا نشستم پیشش قیافه اش عوض شد نمیدونم چرا
اول فکر کردم عطری که زدم خوش بو نیست ولی اینطور نبود نمیدونم چشه
کوک ویو
یه دختر خیلی خوشگل و کیوت اومد طرفم و شروع کرد به صحبت کردن اولش فکر کردم خیالاتی شدم ولی وقتی کنارم نشست مطمئن شدم که اشتباه نمیکردم
اون...اون یه گونه کم یاب از خون رو داره
یه گروه خونی که عطرش خیلی قویه و برای هر خون اشامی که نزدیکش وایسه قابل حسه
به سختی داشتم خودمو کنترل میکردم که اتفاقی نیوفته و خودمو ازش دور کنم
چون وسط کلاس بودیم نمیتونستم کاری بکنم وهم پدرم ازم قول گرفته بود که خودمو کنترل کنم و اتفاقی نیوفته ولی ........
بچه ها امید وارم خوشتون بیاد
شرط ها:
۲۵:لایک
۲۵:کامنت
بلند شدم حاضر شدم و مثل هر روز رفتم دانشگاه
(ادمین معرفیم کرده پس منو میشناسید نیاز نیست معرفی کنم)
رسیدم رفتم داخل بچه هارو دیدم همینجوری باهاشون حرف زدم تا زنگ خورد و رفتیم تو کلاس هامون
کوک ویو
پدر چند روزه گیر داده که باید برم دانشگاه هووووووف
امروز روز اوله البته برای من برای بقیه وسط ترمه اخه کی وسط ترم میره دانشگاه که من دومیش باشم
بلند شدم لباس فورم رو پوشیدم و رفتم دانشگاه
رسیدم ماشین رو پارک کردم و رفتم داخل
به دفتر مدیر رفتم و اون منو به سمت کلاسم راهنمایی کرد
رفتم داخل و روی یه صندلی نشستم
ات ویو
رفتم داخل کلاس دیدم اون صندلی که کنار من بود و همیشه هم خالی بود الان پرشده ولی اون از بچه های کلاس نبود
شاید تازه اومده.......باید برم ازش بپرسم
+سلام
_سلام
+اسم من اته
_منم جونگ کوکم ولی کوک صدام میکنن
+هوم خوشبختم ....میگم تو تازه اومدی اخه تا به حال ندیده بودمت
_اره امروز منتقل شدم
+اها.......به هر حال خوش اومدی من بغل دستیت هستم
_ممنون .....پس بشین
بعد از سلام کردن بغلش نشستم ولی تا نشستم پیشش قیافه اش عوض شد نمیدونم چرا
اول فکر کردم عطری که زدم خوش بو نیست ولی اینطور نبود نمیدونم چشه
کوک ویو
یه دختر خیلی خوشگل و کیوت اومد طرفم و شروع کرد به صحبت کردن اولش فکر کردم خیالاتی شدم ولی وقتی کنارم نشست مطمئن شدم که اشتباه نمیکردم
اون...اون یه گونه کم یاب از خون رو داره
یه گروه خونی که عطرش خیلی قویه و برای هر خون اشامی که نزدیکش وایسه قابل حسه
به سختی داشتم خودمو کنترل میکردم که اتفاقی نیوفته و خودمو ازش دور کنم
چون وسط کلاس بودیم نمیتونستم کاری بکنم وهم پدرم ازم قول گرفته بود که خودمو کنترل کنم و اتفاقی نیوفته ولی ........
بچه ها امید وارم خوشتون بیاد
شرط ها:
۲۵:لایک
۲۵:کامنت
۶.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.