23 Part
سرباز: هنوز از دستم ناراحتی؟
رز: احمق. تو برادرمی. حتی اگه خیانکار یا هرچیز دیگه ای باشی.
سرباز: مرسی رز.
رز: و البته منم امیدوارم همونطور که دوست داری زندگی کنی درکنار کسایی که دوسشون داری. ( گریه )
...
از اونجا رفتم پیش جین. توی این مدت، برادرم مواظب بود تا کسی اینطرف نیاد. باهم از قصر رفتیم بیرون. بیرون از قصر، امنیت بیشتری داره.
یه نیم ساعت راه رفتیم تا یه جایی رو برای نشستن پیدا کردیم.
خدمتکار از پیش ما رفت تا بره دخترش رو از داخل خونه برداره و همچنین گفت که ازمون خیلی ممنونه.
چرا جین چیزی نپرسید؟ درمورد اینکه اون کی بود و برای چی باهاش حرف زدم و کلی علامت سوال دیگه.
رز: نمیخوای بپرسی؟
جین: چی رو؟
رز: درمورد سربازی که باهاش حرف زدم.
جین: خب اگه میخواستی خودت بهم میگفتی.
رز: برادرم بود.
جین: برادرت؟ برای چی...
رز: اون به نظام دشمن ملحق شده. به نظام شمالی.
جین: آهان پس پول خوبی گیرش میاد حتما.
رز: اون مجبور بود. میدونی که ما خیلی فقیر بودیم.
یه دفعه چهرش تغییر کرد و سفید شد. همونطور که به زمین زل زده بود گفت.
جین: برادرت هرکاری که کرده به ما مربوط نیست.
حرفش شاید درست بود. داشتم الکی براش توضیح میدادم ولی ناراحت شدم. یه حس غم و عصبانی بودن. چرا چنین چیزی گفت؟ میتونست فقط گوش کنه.
رز: چیزی میخوری؟
جین: به نظرت توی این وضعیت میشه چیزی خورد؟ ( داد )
رز: این رفتارات برای چیه جین؟ مگه من کاریت کردم که اینجوری رفتار میکنی؟
جین: انقدر ساده نباش.
رز: من ساده نیستم تو انقدر عصبی هستی برای چی؟
جین: توقع داری نباشم؟
رز: فکر کردی فقط خودت توی این وضعیت هستی؟ من هم دارم پا به پات میام و سختی هارو تحمل میکنم ولی این تویی که انقدر عصبی و رومخی.
جین: مگه تو اصلا میتونی راه بیای؟ همش وسطش خسته میشی. فقط کار من رو سخت میکنی.
...
لایک
♥️
خب اگه خوشتون اومده تا الان لایک کنید.
رز: احمق. تو برادرمی. حتی اگه خیانکار یا هرچیز دیگه ای باشی.
سرباز: مرسی رز.
رز: و البته منم امیدوارم همونطور که دوست داری زندگی کنی درکنار کسایی که دوسشون داری. ( گریه )
...
از اونجا رفتم پیش جین. توی این مدت، برادرم مواظب بود تا کسی اینطرف نیاد. باهم از قصر رفتیم بیرون. بیرون از قصر، امنیت بیشتری داره.
یه نیم ساعت راه رفتیم تا یه جایی رو برای نشستن پیدا کردیم.
خدمتکار از پیش ما رفت تا بره دخترش رو از داخل خونه برداره و همچنین گفت که ازمون خیلی ممنونه.
چرا جین چیزی نپرسید؟ درمورد اینکه اون کی بود و برای چی باهاش حرف زدم و کلی علامت سوال دیگه.
رز: نمیخوای بپرسی؟
جین: چی رو؟
رز: درمورد سربازی که باهاش حرف زدم.
جین: خب اگه میخواستی خودت بهم میگفتی.
رز: برادرم بود.
جین: برادرت؟ برای چی...
رز: اون به نظام دشمن ملحق شده. به نظام شمالی.
جین: آهان پس پول خوبی گیرش میاد حتما.
رز: اون مجبور بود. میدونی که ما خیلی فقیر بودیم.
یه دفعه چهرش تغییر کرد و سفید شد. همونطور که به زمین زل زده بود گفت.
جین: برادرت هرکاری که کرده به ما مربوط نیست.
حرفش شاید درست بود. داشتم الکی براش توضیح میدادم ولی ناراحت شدم. یه حس غم و عصبانی بودن. چرا چنین چیزی گفت؟ میتونست فقط گوش کنه.
رز: چیزی میخوری؟
جین: به نظرت توی این وضعیت میشه چیزی خورد؟ ( داد )
رز: این رفتارات برای چیه جین؟ مگه من کاریت کردم که اینجوری رفتار میکنی؟
جین: انقدر ساده نباش.
رز: من ساده نیستم تو انقدر عصبی هستی برای چی؟
جین: توقع داری نباشم؟
رز: فکر کردی فقط خودت توی این وضعیت هستی؟ من هم دارم پا به پات میام و سختی هارو تحمل میکنم ولی این تویی که انقدر عصبی و رومخی.
جین: مگه تو اصلا میتونی راه بیای؟ همش وسطش خسته میشی. فقط کار من رو سخت میکنی.
...
لایک
♥️
خب اگه خوشتون اومده تا الان لایک کنید.
۱۲.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.