P:14
بابا:اره ما خوبیم تو چی؟ جین. مارتا و جی هو چی؟
-من خوبم. فکر کنم اوناهم خوبن. بقیه چطورن؟
بابا:اوناهم خوبن
-بابا
بابا:جان
-چیزه من
بابا:تو؟ *اب میخوره*
-من عاشق شدم
-*اب رو تف میکنه😂*چ.. چی؟
-عاشق شدم
-و. واقعا*ذوق*
-اره.. خوشحالی؟
بابا:معلومه من.. دارم بال در میارم*همه از بابا میپرسن چی شده*
-آه خدارو شکر
بابا:این خانم خوش شانس کیه؟
-یکی از... خدمتکارای عمارت
بابا:آوو.. خوبه؟ خوشگله؟ با حیاس؟
-اره.. اره خیلی خوشگله اتفاقا الان پیشمه
بابا:گوشی رو بده بهش
-بابا اخه
بابا:ای بابا میخوام با عروسم حرف بزنم*مامان اون وسط جیغ میزنه عروسسسس؟؟؟!!! *
-آااا مامان خوبه؟
بابا:اره خوبه.. گوشی رو بده بهش
-یه لحظه گوشی*به یونا میگه بابام میخواد باهات صحبت کنه. میخوای باهاش صحبت کنی؟*
+ا.اره
-باشه*گوشی رو میزاره روی گوشش*باشه.
گوشی رو دادم به یونا
بابا:الو
+ب.بله
جونگ کوک داشت با اَدا میگفت که خونسرد باشم😂
بابا:شما عروس منین؟
+ف.فکر کنم
بابا:اسمتون چیه؟
+مین یونا
بابا:چه اسم زیبایی
+مچکرم
بابا:*بابا یه لحظه دستشو میزاره روی گوشی به بقیه میگه دختره با ادبیه*
+الو؟
بابا:ع.ببخشید یه لحظه قطع شد
+بله
بابا:خب.. از پسر من راضی هستی؟
+بله
بابا:پسرم رفتار خوبی داره؟
+بله.خوب هستن
بابا:یاا دخترم باهام راحت صحبت کن
+ب.بله
بابا:مامان کوک میخواد باهاتون صحبت کنه
+باعث افتخارمه
بابا:گوشی
داد به مامان
مامان:الو
+سلام
مامان:سلام دخترم*ذوق*
+سلام مادر
مامان:مامان صدام کن عزیزم
+چشم
مامان:چه دختر باادبی
+ممنون
( حالا حرف زدن و گفتن که تقریبا شب میرسن به مامان بابای یونا هم زنگ زدن و اونا هم ذوق کردن و کوک گفت بیان سئول و این چیزا🙃)
-هوففف تموم شد
-من خوبم. فکر کنم اوناهم خوبن. بقیه چطورن؟
بابا:اوناهم خوبن
-بابا
بابا:جان
-چیزه من
بابا:تو؟ *اب میخوره*
-من عاشق شدم
-*اب رو تف میکنه😂*چ.. چی؟
-عاشق شدم
-و. واقعا*ذوق*
-اره.. خوشحالی؟
بابا:معلومه من.. دارم بال در میارم*همه از بابا میپرسن چی شده*
-آه خدارو شکر
بابا:این خانم خوش شانس کیه؟
-یکی از... خدمتکارای عمارت
بابا:آوو.. خوبه؟ خوشگله؟ با حیاس؟
-اره.. اره خیلی خوشگله اتفاقا الان پیشمه
بابا:گوشی رو بده بهش
-بابا اخه
بابا:ای بابا میخوام با عروسم حرف بزنم*مامان اون وسط جیغ میزنه عروسسسس؟؟؟!!! *
-آااا مامان خوبه؟
بابا:اره خوبه.. گوشی رو بده بهش
-یه لحظه گوشی*به یونا میگه بابام میخواد باهات صحبت کنه. میخوای باهاش صحبت کنی؟*
+ا.اره
-باشه*گوشی رو میزاره روی گوشش*باشه.
گوشی رو دادم به یونا
بابا:الو
+ب.بله
جونگ کوک داشت با اَدا میگفت که خونسرد باشم😂
بابا:شما عروس منین؟
+ف.فکر کنم
بابا:اسمتون چیه؟
+مین یونا
بابا:چه اسم زیبایی
+مچکرم
بابا:*بابا یه لحظه دستشو میزاره روی گوشی به بقیه میگه دختره با ادبیه*
+الو؟
بابا:ع.ببخشید یه لحظه قطع شد
+بله
بابا:خب.. از پسر من راضی هستی؟
+بله
بابا:پسرم رفتار خوبی داره؟
+بله.خوب هستن
بابا:یاا دخترم باهام راحت صحبت کن
+ب.بله
بابا:مامان کوک میخواد باهاتون صحبت کنه
+باعث افتخارمه
بابا:گوشی
داد به مامان
مامان:الو
+سلام
مامان:سلام دخترم*ذوق*
+سلام مادر
مامان:مامان صدام کن عزیزم
+چشم
مامان:چه دختر باادبی
+ممنون
( حالا حرف زدن و گفتن که تقریبا شب میرسن به مامان بابای یونا هم زنگ زدن و اونا هم ذوق کردن و کوک گفت بیان سئول و این چیزا🙃)
-هوففف تموم شد
۴.۵k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.