پارت2
دکتری به سمتش دوید دختر با قد بلند موهای نسبتا بلند و چتری هایی که معلوم بود بخاطر عمل جراحی سختی که تازه تموم شده بود به شدت عرق کرده بود دیدش تار بود فقط کفش های اون رو دید و بعد از اون هیچی نفهمید
دکتر فریاد زد و گفت زود باشین لعنتیا بیمار داره جون میده اتاق عملو اماده کنین و اون رو براید استایل بغل کرد و به سمت برانکارد دوید جسم بی جون رزی رو که روبه سردی میرفت رو روش گذاشت و تلاش کرد احیاش کنه ولی بخاطر محدودیت هایی که پلیس ها گذاشته بودن نمیتونست خیلی با اون تنها باشه(چون پلیس ها فکر میکردن رزی قاتله و نمیخواستن بلایی سر لیسا بیاره)
*پس از گذشت چند ساعت*
چشم هاش رو باز کرد بدنش به شدت سنگین بود و قفسه سینه اش تیر میکشید میخواست از جاش بلند شه که به دلیل درد بدی نزدیک قلبش موفق نشد
مرگ گاهی تدرجیی ست زجر آور که در آغاز به آرامی لبانت را میگزد ات ذره ذره شیره ی جانت را میمکد
کسی دستگاه اکسیژن را از روی دهانش برداشت و پارچه ای جلوی بینی دخترک گرفت دخترک هم مانند نادان ها ان پارچه را بویید و از هوش رفت
****************************
*رزان پارک رزان پارک نیست انگار اب شده رفته توی زمین
!الان که فرار کرده اینو میگی عوضی بی عرضه
*معذرت میخوام قربان
با پایش لگد محکمی نثار قفسه سینه ان پلیس بیچاره کرد و خود به دنبال رزان پارک مظنون این پرونده گریخت......
دیگه شرط نمیزارم:/
دکتر فریاد زد و گفت زود باشین لعنتیا بیمار داره جون میده اتاق عملو اماده کنین و اون رو براید استایل بغل کرد و به سمت برانکارد دوید جسم بی جون رزی رو که روبه سردی میرفت رو روش گذاشت و تلاش کرد احیاش کنه ولی بخاطر محدودیت هایی که پلیس ها گذاشته بودن نمیتونست خیلی با اون تنها باشه(چون پلیس ها فکر میکردن رزی قاتله و نمیخواستن بلایی سر لیسا بیاره)
*پس از گذشت چند ساعت*
چشم هاش رو باز کرد بدنش به شدت سنگین بود و قفسه سینه اش تیر میکشید میخواست از جاش بلند شه که به دلیل درد بدی نزدیک قلبش موفق نشد
مرگ گاهی تدرجیی ست زجر آور که در آغاز به آرامی لبانت را میگزد ات ذره ذره شیره ی جانت را میمکد
کسی دستگاه اکسیژن را از روی دهانش برداشت و پارچه ای جلوی بینی دخترک گرفت دخترک هم مانند نادان ها ان پارچه را بویید و از هوش رفت
****************************
*رزان پارک رزان پارک نیست انگار اب شده رفته توی زمین
!الان که فرار کرده اینو میگی عوضی بی عرضه
*معذرت میخوام قربان
با پایش لگد محکمی نثار قفسه سینه ان پلیس بیچاره کرد و خود به دنبال رزان پارک مظنون این پرونده گریخت......
دیگه شرط نمیزارم:/
۱.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.