من از تبار برگ های خزان بودم و تو زاده ی شهر آفتاب بودی .
من از تبار برگهای خزان بودم و تو زادهی شهر آفتاب بودی . من گنجینه ی خاطرات غبار گرفته و سوزناک بودم و تو به زلالی یک چشمهی روان در عصرِ بهاری بودی ، من سرکش و پر از حسِ کینه بودم ، و تو سرشار بودی از آرامشی بیانتها . ما همینقدر در دنیای پیچیدهی هم ، با وجود غریبگیِ دل هایمان ، آشنا بودیم .
۲.۸k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳