کودکان کار..... واژه هایی مبهم.... مگر میشود؟! کودکی و کا
کودکان کار..... واژه هایی مبهم.... مگر میشود؟! کودکی و کار چه ربطی به هم دارند؟! مگر نه اینکه دنیای کودکانه یعنی عروسک ، یعنی بازی ، یعنی غرق شدن در دنیای شیرین بی خیالی؟! پس کار این وسط چیست؟؟؟؟ دخترکی با موهای طلایی چشمان آبی .... ولی نه انگار دریای چشمانش آرام و قرار ندارد.... در کوره آجر پزی کار می کند.... باید آجرها را جابجا کند... اما مثل دخترهای دیگر او هم آرزوهایی دارد، اما آرزویش قدری متفاوتند.... او به عروسک و بازی فکر نمی کند ... در فکر تامین خرج و برج خانه است .... دوست دارد به مدرسه برود، خواندن و نوشتن یاد بگیرد... شاید دکتر شود.
اما دنیای این بچهها خیلی عجیب است، از تاریکی از تنهایی از چیزهایی که خیلی از بچههای دیگر میترسند آنها هراسی ندارند..... بعضی هایشان غیرت زیادی دارند . گدایی و تکدی گری را دوست ندارند ، دوست ندارند دست دراز کنند ، می خواهند نان بازو ها و قلب کوچک خودشان را بخورند.... قدری تامل ، قدری سپاس از پروردگار برای تمام داده ها و نداده هایش که فقط خود اوست که حکمت کار خویش شناسد...........
اما دنیای این بچهها خیلی عجیب است، از تاریکی از تنهایی از چیزهایی که خیلی از بچههای دیگر میترسند آنها هراسی ندارند..... بعضی هایشان غیرت زیادی دارند . گدایی و تکدی گری را دوست ندارند ، دوست ندارند دست دراز کنند ، می خواهند نان بازو ها و قلب کوچک خودشان را بخورند.... قدری تامل ، قدری سپاس از پروردگار برای تمام داده ها و نداده هایش که فقط خود اوست که حکمت کار خویش شناسد...........
۲.۶k
۰۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.