Part=3
ددی فاکر وحشی
.
.
.
.
.
ویو سوهی
وارد عمارت شدیم که همه اونجا تعظیم میکردند
لی هم ک منو بغل کرده بود همه متعجب نگا میکردند نمیدونستم چرا 😐
منم از بزرگی عمارت متعجب بودم اخه این عمارت نیس کاخ سفید جو بایدنه (ریس آمریکا)
رفتیم داخل منو تو ی اتاق گذاشت فک کنم اتاق شکنجه بود اخه وایبش ترسناک و رنگش سیاه بود وسایل شکنجه هم داخلش بود
شوک به بدنم وارد شد
کل وجودمو ترس فرا گرفته بود
تو فکر این بودم که نکنه منو با این وسایل شکنجه کنه
اخ من میمیرم
حتی سیستم ایمنی قوی هم ندارم ک تحلم بیشتر باشه 🥺
همینطور تو فکر بودم که ی بشکن زد نزدیک صورتم
لی : هوی کجا بودی چی فکر میکنی؟
+من ؟؟ هیچی فقط موندم این اتاق تو عمارتت چیکار میکنه اخه خیلی ترسناکه
لی: انتظار داری ی مافیا بزرگ همچین اتاقی نداشته باشه تو عمارتش
بعدش مگ این اتاق ترسناک تر از منه ؟؟
تو باید از من بترسی ن از اتاق
من موقعی از این اتاق استفاده میکنم ک کسی به حرفم گوش نده
دقیقاً مث تو و فازی ک برامون گرفتی تو بار
+ولی ..... حرفش تموم نشد
لی: ولی نداریم بشین رو این صندلی
+چشم (ترس)
لی: انتخاب واسه خودته یا شکنجه یا زیر*خوا*بم میشی کدوم
+ه...ه..ه..ههاااااااااا چ.چیییی (با داد )
لی:داد نزن نمیخوام بت سخت بگیرم چون هنوز قوانین اینجا رو نمیدونی
انتخابت کدوم بود
+مرتی*که عو*ضی با چه جراتی اخه... حرفش تموم نشد
لی:چی گفتی با چ جراتی؟ چرا مگ ؟, نکنه میخوای از تو بترسم هان هر*زه
+هر*زه مادرته..... تو چطور ب من فش میدی مگ کیم هستی اصن کی هستی نکنه چون پولداری و مافیایی و خطرناکی فاز برامون میگیری هان ...؟الان هم منو ول کن درو باز کن میخوام برم خونم
لی:تو ب من وظیفه میدی ک چکار کنم چ نکنم هان ؟؟با داد
الان بت نشون میدم ک کی هستم
سوی چان چارلی (زیر دستاش)دست بکار شید تا حد مرگ بزنینش من رفتم تا خون بالا بیاره بزنین یادتون نره
+هوی بیا اینجا چی میگی تورو خداااا ولم کن مگ من چیکار کردم
؟؟
لی : الان میفهمی چکار کردی (رفت)
راوی
.
سوی چان و چارلی دست بکار شدن و داشتن سوهی رو میزدن دستاشو و پاهاش هم بسته بودن تا نتونه فرار کنه
داشتن بدجور اونو میزدن سوهی دیگ حس میکرد ک مرگ نزدیکه بهش
بعد دو ساعت شکنجه و زدن و عذاب دادن خودشون هم خسته شدن سوهی خونریزی شدید داشت دیگ داشت از حال میرفت از همه جا کبود شده بود لباش خون میومد
لباساش تقریباً جر خورده بودن( پاره شده بودن )
دوباره شروع کردن ب زدن ک با ۴ یا ۵تا ضربه سوهی از حال رفت و غش کرد
سوی چان و چارلی رفتن پیش ریسشون اقای لی ک بهش خبر بدن
ب رییسشون گفتن ........
لی : رفت تا سوهی رو ببینه وقتی حال سوهی رو دید دلش برا سوهی سوخت ولی بازم نشون نداد چون خودش فک میکنه ک مافیاها باید خیلی سنگ دل باشن تا بتونن کاراشونو خوب انجام بدن
....
...
...
...
..
.
سوهی رو براید استایل بغل کرد و رفت گذاشت اتاقش ب دکتر زنگ زد
بعد چند مین دکتر اومد
...
..
.
دکتر سوهی رو معاینه کرد و بهش دارو داد سروم هم گذاشت دستش و رفت بیرون
لی : اقای دکتر حال ایشون چطور شد
دکتر :حالشون خیلی بد شده خیلی ضربه خورده خونریزی شدیدی هم داشته من بهش دارو دادم و ..... فقط مراقبش باشید و دیگ نباید ضربه بخوره...
خب دیگ من کارمو انجام دادم باید برم خداحافظ
لی : مرسی آقای دکتر
ویو لی
...
..
.
رفتم داخل اتاقم سوهی رو تخته هنوز چشاشو باز نکرده بود هنوز از حال رفته بود پیشش نشستم لباسش جر خورده بود همه جای بدنش تقریباً انگار دیدس (منحرف نباشید اونجاها هنوز دیده نشده😂)
بدنش کبود شده بود داشتم نگاش میکردم ک چقد خوشگله و زیباس
لباش پفکی بود بدنش سفید بود و اندام خیلی خوبی داشت خیلی هاته باعثه تحر*یکه
داشتم نگا میکردم ک دیدم لباش خون اومد منم جلو خودمو نگرفتم و لباشو خش*ن مک*یدم داشتم م*ک میزدم ک حس کردم خودم خفه شدم خودمو ازش جدا کردم دوباره نگاش کردم محوش شدم و.... ک دیدم چشاشو باز کرد
ویو سوهی
به خودم اومدم رو تخت دراز کشیده بودم لباسام جر خورده بودن لی پیشمه سروم دستمه بدنم کبوده لبام خون میومد و....
یادم اومد ک ماجرا چی بود اخرش هم از حال رفته بودم از شدت ضربه ها ک بعدش چشام سیاهی رفت و از حال رفتم و الان من اینجام
.
.
.
لی : ب چی فک میکنی
+ ب ت چه؟
لی: هنوز حالیت نشده
+......
لی :سوهی جواب نداد منم رفتم نزدیک صورتش شدم کمی نزدیک بود روش بیوفتم و ......
خماری 😂
حمایت خیلی کمه بچه ها لطفاً حمایت کنید اول اون پارتارو بخونید بلایکید بعدش اینو لایک کنید
لطفا فالو کنید رگباری ک خانواده ی ما زیاد شه
شرایط
لایک :۸
کامنت: ۶
ماچ بهتون لاورام ♥️
.
.
.
.
.
ویو سوهی
وارد عمارت شدیم که همه اونجا تعظیم میکردند
لی هم ک منو بغل کرده بود همه متعجب نگا میکردند نمیدونستم چرا 😐
منم از بزرگی عمارت متعجب بودم اخه این عمارت نیس کاخ سفید جو بایدنه (ریس آمریکا)
رفتیم داخل منو تو ی اتاق گذاشت فک کنم اتاق شکنجه بود اخه وایبش ترسناک و رنگش سیاه بود وسایل شکنجه هم داخلش بود
شوک به بدنم وارد شد
کل وجودمو ترس فرا گرفته بود
تو فکر این بودم که نکنه منو با این وسایل شکنجه کنه
اخ من میمیرم
حتی سیستم ایمنی قوی هم ندارم ک تحلم بیشتر باشه 🥺
همینطور تو فکر بودم که ی بشکن زد نزدیک صورتم
لی : هوی کجا بودی چی فکر میکنی؟
+من ؟؟ هیچی فقط موندم این اتاق تو عمارتت چیکار میکنه اخه خیلی ترسناکه
لی: انتظار داری ی مافیا بزرگ همچین اتاقی نداشته باشه تو عمارتش
بعدش مگ این اتاق ترسناک تر از منه ؟؟
تو باید از من بترسی ن از اتاق
من موقعی از این اتاق استفاده میکنم ک کسی به حرفم گوش نده
دقیقاً مث تو و فازی ک برامون گرفتی تو بار
+ولی ..... حرفش تموم نشد
لی: ولی نداریم بشین رو این صندلی
+چشم (ترس)
لی: انتخاب واسه خودته یا شکنجه یا زیر*خوا*بم میشی کدوم
+ه...ه..ه..ههاااااااااا چ.چیییی (با داد )
لی:داد نزن نمیخوام بت سخت بگیرم چون هنوز قوانین اینجا رو نمیدونی
انتخابت کدوم بود
+مرتی*که عو*ضی با چه جراتی اخه... حرفش تموم نشد
لی:چی گفتی با چ جراتی؟ چرا مگ ؟, نکنه میخوای از تو بترسم هان هر*زه
+هر*زه مادرته..... تو چطور ب من فش میدی مگ کیم هستی اصن کی هستی نکنه چون پولداری و مافیایی و خطرناکی فاز برامون میگیری هان ...؟الان هم منو ول کن درو باز کن میخوام برم خونم
لی:تو ب من وظیفه میدی ک چکار کنم چ نکنم هان ؟؟با داد
الان بت نشون میدم ک کی هستم
سوی چان چارلی (زیر دستاش)دست بکار شید تا حد مرگ بزنینش من رفتم تا خون بالا بیاره بزنین یادتون نره
+هوی بیا اینجا چی میگی تورو خداااا ولم کن مگ من چیکار کردم
؟؟
لی : الان میفهمی چکار کردی (رفت)
راوی
.
سوی چان و چارلی دست بکار شدن و داشتن سوهی رو میزدن دستاشو و پاهاش هم بسته بودن تا نتونه فرار کنه
داشتن بدجور اونو میزدن سوهی دیگ حس میکرد ک مرگ نزدیکه بهش
بعد دو ساعت شکنجه و زدن و عذاب دادن خودشون هم خسته شدن سوهی خونریزی شدید داشت دیگ داشت از حال میرفت از همه جا کبود شده بود لباش خون میومد
لباساش تقریباً جر خورده بودن( پاره شده بودن )
دوباره شروع کردن ب زدن ک با ۴ یا ۵تا ضربه سوهی از حال رفت و غش کرد
سوی چان و چارلی رفتن پیش ریسشون اقای لی ک بهش خبر بدن
ب رییسشون گفتن ........
لی : رفت تا سوهی رو ببینه وقتی حال سوهی رو دید دلش برا سوهی سوخت ولی بازم نشون نداد چون خودش فک میکنه ک مافیاها باید خیلی سنگ دل باشن تا بتونن کاراشونو خوب انجام بدن
....
...
...
...
..
.
سوهی رو براید استایل بغل کرد و رفت گذاشت اتاقش ب دکتر زنگ زد
بعد چند مین دکتر اومد
...
..
.
دکتر سوهی رو معاینه کرد و بهش دارو داد سروم هم گذاشت دستش و رفت بیرون
لی : اقای دکتر حال ایشون چطور شد
دکتر :حالشون خیلی بد شده خیلی ضربه خورده خونریزی شدیدی هم داشته من بهش دارو دادم و ..... فقط مراقبش باشید و دیگ نباید ضربه بخوره...
خب دیگ من کارمو انجام دادم باید برم خداحافظ
لی : مرسی آقای دکتر
ویو لی
...
..
.
رفتم داخل اتاقم سوهی رو تخته هنوز چشاشو باز نکرده بود هنوز از حال رفته بود پیشش نشستم لباسش جر خورده بود همه جای بدنش تقریباً انگار دیدس (منحرف نباشید اونجاها هنوز دیده نشده😂)
بدنش کبود شده بود داشتم نگاش میکردم ک چقد خوشگله و زیباس
لباش پفکی بود بدنش سفید بود و اندام خیلی خوبی داشت خیلی هاته باعثه تحر*یکه
داشتم نگا میکردم ک دیدم لباش خون اومد منم جلو خودمو نگرفتم و لباشو خش*ن مک*یدم داشتم م*ک میزدم ک حس کردم خودم خفه شدم خودمو ازش جدا کردم دوباره نگاش کردم محوش شدم و.... ک دیدم چشاشو باز کرد
ویو سوهی
به خودم اومدم رو تخت دراز کشیده بودم لباسام جر خورده بودن لی پیشمه سروم دستمه بدنم کبوده لبام خون میومد و....
یادم اومد ک ماجرا چی بود اخرش هم از حال رفته بودم از شدت ضربه ها ک بعدش چشام سیاهی رفت و از حال رفتم و الان من اینجام
.
.
.
لی : ب چی فک میکنی
+ ب ت چه؟
لی: هنوز حالیت نشده
+......
لی :سوهی جواب نداد منم رفتم نزدیک صورتش شدم کمی نزدیک بود روش بیوفتم و ......
خماری 😂
حمایت خیلی کمه بچه ها لطفاً حمایت کنید اول اون پارتارو بخونید بلایکید بعدش اینو لایک کنید
لطفا فالو کنید رگباری ک خانواده ی ما زیاد شه
شرایط
لایک :۸
کامنت: ۶
ماچ بهتون لاورام ♥️
۷.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.