..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۰~
..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۰~
نیکا:
به سمت کیفم رفتم دروشو باز کردم گوشیمو در اوردم رفتم داخل گالری اون ویدیو مستح.جنو در اوردم بطرف صورت ارسلان گرفتم و ادانه دادم خب ببین با چشای خودت این اقای کاشی نیست؟
اهان این زنه که مامانت نیست یه زن دیگس
لیلا:
بهتر با دوست پسر من درست حرف بزنی دختر یتیم
دیانا:
دیگه واقعا داره خونم بجوش میاد رفتم سمت دختر موهاشو دور دستم گرفتم و شروع کردم کشیدن
لیلا:
ولمممم کننن عوضی اییییی
شقایق:
باید ازین وضع فیلم گرفت
رومینا:
مهدیس حملهههههههههه
مهدیس:
من بهت یه فیلم گرفتنی نشون بدم
شقایق: اییییییی ولم کننننن موهامممم
پانیذ :
زینب جون میبخشی رفتم بطرف و شرو کردم به زدنش
ارسلان:
تنوستم تحمل کن و خون جلوی چشمم رو گرفته بود نیکا رو هل دادم که متین یه مشت خابوند تو صورتم
فرزاد:
شما دوتا دیگه چرااااا
متین:
به چه حقی رو یه دختر دست بلند میکنی ها
استاد:
چخبره اینجا؟
با شمامممم(دادددددد)
دیانا:
ببخشید استاد😶
استاد:
اینجا کلاسه یا جنگ جهانیه سوم خانوم ها پسرها؟
متین و ارسلان میشه تو ضیح بدین چرا دماقاتون خونیه
زینب:
ببخشید استاد چون نیکا رو هل داد متین غیرتی شد...
دیانا:
برگشتم سمت ارسلان و با صدای بلند گفتم فکر نمیکردم انقد پست فطرت باشی که یه زنو هل بدی
استاد:
خانوممم رحیمییی لطفا.....
من واقعا نمیفهممم هنو یک روز از سال تحصیلی گذشته بعد شما ها اینجا رو کردید کلوپ شبونه 😐🤌🏻
وجی(شخصیت جدید وجدان)
وجی:واییییی که چقد موافقم
نویسنده: واقعا کاره اشتباهی کردن 😒
استاد:
همه میرید دفتر مشکلتون حل میشه سریع(داد)
رومیناوفرزاد:
اما استاد
استاد:
همین که گفتم دفترررر
ادامه دارد....
نیکا:
به سمت کیفم رفتم دروشو باز کردم گوشیمو در اوردم رفتم داخل گالری اون ویدیو مستح.جنو در اوردم بطرف صورت ارسلان گرفتم و ادانه دادم خب ببین با چشای خودت این اقای کاشی نیست؟
اهان این زنه که مامانت نیست یه زن دیگس
لیلا:
بهتر با دوست پسر من درست حرف بزنی دختر یتیم
دیانا:
دیگه واقعا داره خونم بجوش میاد رفتم سمت دختر موهاشو دور دستم گرفتم و شروع کردم کشیدن
لیلا:
ولمممم کننن عوضی اییییی
شقایق:
باید ازین وضع فیلم گرفت
رومینا:
مهدیس حملهههههههههه
مهدیس:
من بهت یه فیلم گرفتنی نشون بدم
شقایق: اییییییی ولم کننننن موهامممم
پانیذ :
زینب جون میبخشی رفتم بطرف و شرو کردم به زدنش
ارسلان:
تنوستم تحمل کن و خون جلوی چشمم رو گرفته بود نیکا رو هل دادم که متین یه مشت خابوند تو صورتم
فرزاد:
شما دوتا دیگه چرااااا
متین:
به چه حقی رو یه دختر دست بلند میکنی ها
استاد:
چخبره اینجا؟
با شمامممم(دادددددد)
دیانا:
ببخشید استاد😶
استاد:
اینجا کلاسه یا جنگ جهانیه سوم خانوم ها پسرها؟
متین و ارسلان میشه تو ضیح بدین چرا دماقاتون خونیه
زینب:
ببخشید استاد چون نیکا رو هل داد متین غیرتی شد...
دیانا:
برگشتم سمت ارسلان و با صدای بلند گفتم فکر نمیکردم انقد پست فطرت باشی که یه زنو هل بدی
استاد:
خانوممم رحیمییی لطفا.....
من واقعا نمیفهممم هنو یک روز از سال تحصیلی گذشته بعد شما ها اینجا رو کردید کلوپ شبونه 😐🤌🏻
وجی(شخصیت جدید وجدان)
وجی:واییییی که چقد موافقم
نویسنده: واقعا کاره اشتباهی کردن 😒
استاد:
همه میرید دفتر مشکلتون حل میشه سریع(داد)
رومیناوفرزاد:
اما استاد
استاد:
همین که گفتم دفترررر
ادامه دارد....
۱۱.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.