Part4
Part4
سویا: باشه حالا....
..............
تهیونگ: پدر این کار درست نیست
میلن: من خودم میدونم چی درسته چی غلط
لونا: ولی پدر این برای اولین ماموریت خیلی زیادیه
میلن: تنها کسی که میتونه سویا
تهیونگ: ولی اگه خودش عاشق شه چی؟
میلن: نمیشه
لونا: چرا پدر خوبم میشه اگه بخواد میشه
میلن: مگه میخواد چیکار کنه کار سختی نیست
لونا: پدر این کار سختی نیست؟
میلن: خیر کار سختی نیست
تهیونگ: مارو باش،آخه پدر من ما داریم سر این بحث میکنیم که کار سختیه شما میگی اسونه؟
میلن: آره کوه که نمیخواد بکنه
لونا: پدر سخته چطور یه آدم میتونه بدون این که عاشق بشه کسی رو عاشق خودش کنه بعدم نزدیک شدن یه مین یونگی خیلی سخته اون درسته تو یه شرکت کار میکنه برای پوشش ولی خوب هزار تا بادیگارد دورشن حتی برای ما که این چند سال ماموریت میرفتیم هم سخته چه برسه سویا
میلن: ولی اون با تو فرق داره
تهیونگ: پدر چرا همچین کاری میکنی؟
میلن: چون سویا باید یونگی رو بکشه،و اگه نکشه و این کارو نکنه و عاشق بشه خودش به جای اون میمیره
تهیونگ: چی؟ پدر چی داری میگی؟
لونا: پدر معلوم هست چی میگی تو میخوای دختر خودت رو بکشی؟
میلن: اگه لازم بشه برای کار های میخوام انجام بدم و آینده خوانواده بله چرا که نه میکشمش
تهیونگ: دیگه حالا عمران بزارم بره
............
آنچه پیش خواهد آمد
میلن: خودش باید بره
.............
تهیونگ: تنها؟
..............
لونا: نه پدر
میلن: رو حرف من حرف نیار
..............
سویا: من رف......
سویا: باشه حالا....
..............
تهیونگ: پدر این کار درست نیست
میلن: من خودم میدونم چی درسته چی غلط
لونا: ولی پدر این برای اولین ماموریت خیلی زیادیه
میلن: تنها کسی که میتونه سویا
تهیونگ: ولی اگه خودش عاشق شه چی؟
میلن: نمیشه
لونا: چرا پدر خوبم میشه اگه بخواد میشه
میلن: مگه میخواد چیکار کنه کار سختی نیست
لونا: پدر این کار سختی نیست؟
میلن: خیر کار سختی نیست
تهیونگ: مارو باش،آخه پدر من ما داریم سر این بحث میکنیم که کار سختیه شما میگی اسونه؟
میلن: آره کوه که نمیخواد بکنه
لونا: پدر سخته چطور یه آدم میتونه بدون این که عاشق بشه کسی رو عاشق خودش کنه بعدم نزدیک شدن یه مین یونگی خیلی سخته اون درسته تو یه شرکت کار میکنه برای پوشش ولی خوب هزار تا بادیگارد دورشن حتی برای ما که این چند سال ماموریت میرفتیم هم سخته چه برسه سویا
میلن: ولی اون با تو فرق داره
تهیونگ: پدر چرا همچین کاری میکنی؟
میلن: چون سویا باید یونگی رو بکشه،و اگه نکشه و این کارو نکنه و عاشق بشه خودش به جای اون میمیره
تهیونگ: چی؟ پدر چی داری میگی؟
لونا: پدر معلوم هست چی میگی تو میخوای دختر خودت رو بکشی؟
میلن: اگه لازم بشه برای کار های میخوام انجام بدم و آینده خوانواده بله چرا که نه میکشمش
تهیونگ: دیگه حالا عمران بزارم بره
............
آنچه پیش خواهد آمد
میلن: خودش باید بره
.............
تهیونگ: تنها؟
..............
لونا: نه پدر
میلن: رو حرف من حرف نیار
..............
سویا: من رف......
۲.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.