((قلبم )) پارت 9
((قلبم)) پارت 9
دیانا :باشه باشه
ارسلان :آفرین
#دیانا
بغلش کردم چشام گرم شد یه ساعتی خوابیدم بیدار شودم دیدم ارسلان کولر روشن کرده پتو کشیده رو خودش خوابیده زود بلند شودم هودی رو پوشیدم دنبال کلید گشتم کلید تو جیبش بود رفتم بغلش، کردم یواش کلید از تو جیبش ور داشتم میخاستم برم که محکم بغلم کرد
ارسلان :کجا (خاب)
دیانا :هیجا میخام برم یه پتو بیارم بندازم روم
ارسلان :بش
سریع درو باز کردم تند رفتم اتاقم یه نفس عمیق کشیدم هودی در آوردم رفتم حموم داشتم لباس میپوشیدم که جلوم سبز شد
ارسلان :زرنگ شدی عا
دیانا :ارسلان
ارسلان :نترس کاریت ندارم فقط کلید اتاقمو بده
دیانا :بگیر
کلید دادم بهش سریع لباس پوشیدم رفتم یه چیزی بخورم که ارسلان اومد
دیانا:نمیری شرکت
ارسلان :ن کارارو امروز مهراب انجام میده
دیانا :من برم
ارسلان :ن
صبحانه خوردیم میز مرتب کردم رفتم نشستم فیلم ببینم که دیدم ارسلان اومد کنارم بغلم کرد
دیانا :میشه ولم کنی
ارسلان :ن
دیانا :اما من دارم له میشم
ارسلان :اشکال نداره
دیانا :منم مث خودش بغلش کردم خوابیدم
#ارسلان
دیانا مث فرشتها خابیده بود امروز دیگه مطمئن شدم دوسش دارم اما مطمئنم که اون منو دوست نداره تو این فکرا بودم که بیدار شود
دیانا :ساعت چنده
ارسلان :ساعت 6،
دیانا:من باید برم اتاقم
ارسلان :چرا
دیانا :به تو چه آخه
ارسلان :دیانا رفتارتو با من درست کن
دیانا :سعی میکنم
یه بوس، از لباش کردم ولش کردم
#دیانا
رفتم تو اتاق تکیه دادم به در حس خیلی بودی داشتم میدونستم که ارسلانو دوست دارم اتاقمو مرتب کردم رفتم اتاقش اتاق ارسلانم مرتب کردم رفتم تو حیاط رو تاب نشستم که...........
دیانا :باشه باشه
ارسلان :آفرین
#دیانا
بغلش کردم چشام گرم شد یه ساعتی خوابیدم بیدار شودم دیدم ارسلان کولر روشن کرده پتو کشیده رو خودش خوابیده زود بلند شودم هودی رو پوشیدم دنبال کلید گشتم کلید تو جیبش بود رفتم بغلش، کردم یواش کلید از تو جیبش ور داشتم میخاستم برم که محکم بغلم کرد
ارسلان :کجا (خاب)
دیانا :هیجا میخام برم یه پتو بیارم بندازم روم
ارسلان :بش
سریع درو باز کردم تند رفتم اتاقم یه نفس عمیق کشیدم هودی در آوردم رفتم حموم داشتم لباس میپوشیدم که جلوم سبز شد
ارسلان :زرنگ شدی عا
دیانا :ارسلان
ارسلان :نترس کاریت ندارم فقط کلید اتاقمو بده
دیانا :بگیر
کلید دادم بهش سریع لباس پوشیدم رفتم یه چیزی بخورم که ارسلان اومد
دیانا:نمیری شرکت
ارسلان :ن کارارو امروز مهراب انجام میده
دیانا :من برم
ارسلان :ن
صبحانه خوردیم میز مرتب کردم رفتم نشستم فیلم ببینم که دیدم ارسلان اومد کنارم بغلم کرد
دیانا :میشه ولم کنی
ارسلان :ن
دیانا :اما من دارم له میشم
ارسلان :اشکال نداره
دیانا :منم مث خودش بغلش کردم خوابیدم
#ارسلان
دیانا مث فرشتها خابیده بود امروز دیگه مطمئن شدم دوسش دارم اما مطمئنم که اون منو دوست نداره تو این فکرا بودم که بیدار شود
دیانا :ساعت چنده
ارسلان :ساعت 6،
دیانا:من باید برم اتاقم
ارسلان :چرا
دیانا :به تو چه آخه
ارسلان :دیانا رفتارتو با من درست کن
دیانا :سعی میکنم
یه بوس، از لباش کردم ولش کردم
#دیانا
رفتم تو اتاق تکیه دادم به در حس خیلی بودی داشتم میدونستم که ارسلانو دوست دارم اتاقمو مرتب کردم رفتم اتاقش اتاق ارسلانم مرتب کردم رفتم تو حیاط رو تاب نشستم که...........
۱۵.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.