ویو ا.ت
ویو ا.ت
از شانس خوبمون نزدیک میز ما نشستن و ما تونستیم صداشون رو ضبط کنیم
(ازم نخاید مکالمشون رو بنویسم چون حال ندارم خودتون تصور کنید)
بعد از این که اونا رفتن ما یکم موندیم تا ضایع نباشه ، رفتم wc دستام و بشورم (منحرف نشید✨)که از پشت یکی دستش و دور کمرم حلقه کرد و کلش و گذاشت رو شونم، از تو اینه نگاه کردم کوک بود عجیبه (نکته داخل گروه قبل از یونگی کوکی به ا.ت حس داشته)
کوک:سلام چاگیا(چاگیا رو ازم نخاید ترجمه کنم 😂)
ا.ت:چ...چاگیا..؟کو..ک تو اینجا ...
کوک:دستم گذاشتم جلو دهنش)هیششششششششششششششش(کرم ادمین)نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده ، ا.ت می خوام تو مال خودم باشی
ا.ت:چت شده تو رو کوک این چه حرفاییه که داری میزنی
کوک:از وقتی تو اومد ی داخل گروه عاشقت شدم ا.ت می خوای مال من بشی ؟
ا.ت:اول من و ول کن تا بهت بگم
کوک کمرش و ول کرد
ا.ت : بعدا بهت میگم (سریع دویدم سمت میز خودمون)
کوک: ا... عاشق همین دوونه بازی هاتم گوشیمو گرفتم بهش پیام دادم
ا.ت:جناب مین یونگی پاشو سریع بریم
یونگی:چی شده مگه
ا.ت:فقط پاشو بریم
یونگی اول بگو چی شده
ا.ت:رفتم...(پیامک اومد برام از طرف کوک نوشته بود:«بعدا که فکر هاتو کردی بهم پیام بده» لعد دیدم اومد بیرون همش نگاش میکردم یه لحظه من و نگاه کرد بهشم خندید و رفت )
یونگی :داشتی میگفتی رفتی چی
ا.ت: هیچی .. دیگه حل شد
یونگی :رفتی دست شوی که کوک اومد داخل درسته؟
ا.ت:از کجا فهمیدی
یونگی:چون دیدم .... منتظر توضیحات کامل هستم
ا.ت :بعدش...(همه چیز و گفتی) اره این جوری شد
یونگی :به نظرم بهش جواب بله بده
ا.ت:چرا
یونگی:فقط کاری رو که میگم و بکن
چند دقیقه قبل....
ویو یونگی
ا.ت رفت بعدش کوک اومد سر جاش معلوم نی چی می خواد بگه
کوک:چطوری جناب مین
یونگی:چرا این جوری حرف میزنی
کوک:چون حریفتم تو این بازی
یونگی:عا ... راست میگی باید باهام درست حرف بزنی چون من شاه این بازیم
کوک:آخر بازی معلوم میشه کیش و مات رو کی می افته
یونگی:امرتون
کوک:شما همه راز هاتون رو به من گفتین همه به ا.ت حس داشتن ولی تو نه مطمئنی ؟
یونگی:ولی خودت بهمون نگفتی
کوک: اول جواب سوال اول بعد دوم (والا من سر امتحان از هرکدوم که راحت بود شروع میکنم 😂 )
جواب سوالت آره نظرم عوض نشده (توطئه در کار است)، جواب سوالم؟
کوک:خب من بهش خیلی حس دارم و خواستم بهت بگم نزدیکش نشو به بقیه هم بگو، و له ا.ت بگو جواب درست بهم بده
بعدش رفت طرف wc
زمان حال(همه اینا تو ذهن یونگی رفلش شد)
ا.ت:بهش فکر میکنم
یونگی: حالا بریم
وقتی داشتن میرفتن تو ماشین به گوشی یونگی پیام امد
کوک:گفتی بهش؟
یونگی:نه
کوک:اگه نگی من میدونم و تو
بونگی :عصبی نشو ، سریع برام گفت چی شده منم بهش گفتم فقط بهت جواب مثبت بده
کوک:کار خوبی کردی ... هیونگ
ادامه دارد...
از شانس خوبمون نزدیک میز ما نشستن و ما تونستیم صداشون رو ضبط کنیم
(ازم نخاید مکالمشون رو بنویسم چون حال ندارم خودتون تصور کنید)
بعد از این که اونا رفتن ما یکم موندیم تا ضایع نباشه ، رفتم wc دستام و بشورم (منحرف نشید✨)که از پشت یکی دستش و دور کمرم حلقه کرد و کلش و گذاشت رو شونم، از تو اینه نگاه کردم کوک بود عجیبه (نکته داخل گروه قبل از یونگی کوکی به ا.ت حس داشته)
کوک:سلام چاگیا(چاگیا رو ازم نخاید ترجمه کنم 😂)
ا.ت:چ...چاگیا..؟کو..ک تو اینجا ...
کوک:دستم گذاشتم جلو دهنش)هیششششششششششششششش(کرم ادمین)نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده ، ا.ت می خوام تو مال خودم باشی
ا.ت:چت شده تو رو کوک این چه حرفاییه که داری میزنی
کوک:از وقتی تو اومد ی داخل گروه عاشقت شدم ا.ت می خوای مال من بشی ؟
ا.ت:اول من و ول کن تا بهت بگم
کوک کمرش و ول کرد
ا.ت : بعدا بهت میگم (سریع دویدم سمت میز خودمون)
کوک: ا... عاشق همین دوونه بازی هاتم گوشیمو گرفتم بهش پیام دادم
ا.ت:جناب مین یونگی پاشو سریع بریم
یونگی:چی شده مگه
ا.ت:فقط پاشو بریم
یونگی اول بگو چی شده
ا.ت:رفتم...(پیامک اومد برام از طرف کوک نوشته بود:«بعدا که فکر هاتو کردی بهم پیام بده» لعد دیدم اومد بیرون همش نگاش میکردم یه لحظه من و نگاه کرد بهشم خندید و رفت )
یونگی :داشتی میگفتی رفتی چی
ا.ت: هیچی .. دیگه حل شد
یونگی :رفتی دست شوی که کوک اومد داخل درسته؟
ا.ت:از کجا فهمیدی
یونگی:چون دیدم .... منتظر توضیحات کامل هستم
ا.ت :بعدش...(همه چیز و گفتی) اره این جوری شد
یونگی :به نظرم بهش جواب بله بده
ا.ت:چرا
یونگی:فقط کاری رو که میگم و بکن
چند دقیقه قبل....
ویو یونگی
ا.ت رفت بعدش کوک اومد سر جاش معلوم نی چی می خواد بگه
کوک:چطوری جناب مین
یونگی:چرا این جوری حرف میزنی
کوک:چون حریفتم تو این بازی
یونگی:عا ... راست میگی باید باهام درست حرف بزنی چون من شاه این بازیم
کوک:آخر بازی معلوم میشه کیش و مات رو کی می افته
یونگی:امرتون
کوک:شما همه راز هاتون رو به من گفتین همه به ا.ت حس داشتن ولی تو نه مطمئنی ؟
یونگی:ولی خودت بهمون نگفتی
کوک: اول جواب سوال اول بعد دوم (والا من سر امتحان از هرکدوم که راحت بود شروع میکنم 😂 )
جواب سوالت آره نظرم عوض نشده (توطئه در کار است)، جواب سوالم؟
کوک:خب من بهش خیلی حس دارم و خواستم بهت بگم نزدیکش نشو به بقیه هم بگو، و له ا.ت بگو جواب درست بهم بده
بعدش رفت طرف wc
زمان حال(همه اینا تو ذهن یونگی رفلش شد)
ا.ت:بهش فکر میکنم
یونگی: حالا بریم
وقتی داشتن میرفتن تو ماشین به گوشی یونگی پیام امد
کوک:گفتی بهش؟
یونگی:نه
کوک:اگه نگی من میدونم و تو
بونگی :عصبی نشو ، سریع برام گفت چی شده منم بهش گفتم فقط بهت جواب مثبت بده
کوک:کار خوبی کردی ... هیونگ
ادامه دارد...
۱.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.