پارت ۲۵ (جنگ یا عشق )

که یهو  تصمیم گرفت به حرف پدرش گوش کنه و قفل  عشقش به ا.ت رو بشکنه ولی نمیدونست

 چطوری اینکارو بکنه برای همین فعلا بیخیال شود

از ذهن ا.ت

اینو چند ماه هیچ حرفی  بهم نزده هیچی نمیدونم اصلا برای چی اینجا موندم نباید قلبمو بهش

 میدادم حالا پسش میگیرم  نشستم و روی یک پارچه گل دوزی کردم تا حالم بهتر شه

از دید چانمی

از این دختره بدم میاد باید ی فکری براش بکنم داشتم میرفتم که  دیدم  یه سرباز داره یه نامه

 میخونه نامرو ازش گرفتم و خودم خوندم از  کشور  باگجه   دشمن مونه (بچه ها نمیدونستم

 چی بزارم )

نامه دخترم ا.ت امیدوار هستم هرجا هستی سلامت باشی ما خیلی نگران تو شدیم زود برگرد

پس این دختره پرنسس اینم یه بهانه برای پاک کردنش  از روی زمین 😆😆



لایک لطفا 

کامنت بزارین
مرسییییییییییییییییییییییی عاشق تونم خیلی زیاد