🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
دیانا: تقریبا همه اوکی بودن و متين بلیت برای همه گرفته بود برای ساعت ۴ صبح
ارسلان: دوست داشتم تا قبل پرواز قضیه اتاق بنفش رو به دیا بگم ولی یه حسی بهم میگف شاید ازم زده بشه
دیانا: قرار بود واسه ارسلان قورمه سبزی درست کنم
🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇
دیانا: غدا رو خورده بودیم ارسلان همچنان توی فکر بود و چیزی نگفت
ارسلان: دیانا بهم مشکوک بود
دیانا: ارسلان چیزی شده
.
ارسلان: نه
دیانا: ارسلان اگه چیزی شده بهم بگو خب
ارسلان: دیانا دنبالم بیا
دیانا: ارسلان بردتم توی اتاق بنفش و نشستیم روی تخت و گفت
ارسلان: یادته گفتم به موقعش داستان این اتاقو بهت میگم ؟
دیانا: اوم
ارسلان : الان موقعشه
دیانا:خب
ارسلان: چن سال پیش
دیانا: تقریبا همه اوکی بودن و متين بلیت برای همه گرفته بود برای ساعت ۴ صبح
ارسلان: دوست داشتم تا قبل پرواز قضیه اتاق بنفش رو به دیا بگم ولی یه حسی بهم میگف شاید ازم زده بشه
دیانا: قرار بود واسه ارسلان قورمه سبزی درست کنم
🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇
دیانا: غدا رو خورده بودیم ارسلان همچنان توی فکر بود و چیزی نگفت
ارسلان: دیانا بهم مشکوک بود
دیانا: ارسلان چیزی شده
.
ارسلان: نه
دیانا: ارسلان اگه چیزی شده بهم بگو خب
ارسلان: دیانا دنبالم بیا
دیانا: ارسلان بردتم توی اتاق بنفش و نشستیم روی تخت و گفت
ارسلان: یادته گفتم به موقعش داستان این اتاقو بهت میگم ؟
دیانا: اوم
ارسلان : الان موقعشه
دیانا:خب
ارسلان: چن سال پیش
۱۸.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.