ماه روشن من پارت 13
فردا
از زبون هلیا
صب بلند شدم دیدم خیلی دیر شده جیمین رو بیدار کردم اماده شد چون تا، تالار عروسی 1 ساعت راهه ارایش کردم جیمین هم اماده شد راه افتادیم به 1 ساعت رسیدیم
رفتیم تو دیدم یه پسر هی داره به من نگاه میکنه
+ددی
-جونم
+اون پسره هی به من و پاهام زل زده
-چی (با اعصبانیت)
(پسره رو با این نشون میدم×)
-هی پسره ی عو*ضیی چرا به اموال من نگاه میکنی(بچه ها جیمین و هلیا پسره رو بردن پشت تالار عروسی میا و ته)
×دوست دارم شما می باشی(با لحن مسخره)
-من دوست پسرشم و شوهر ایندش)
×هه برو بابا
جیمین یه مشت زد تو دماغ پسره که خونش پاشید
-حالا بهت نشون میدم نگاه کردن به زن من چه سرنوشتی داره جیمین با یه پا زد تو شکم مرده و یک مشت دیگه تو دماغش
-بیبی حالت خوبه(با نگرانی)
+ا.. اره(با ترس)
جیمین هلیا رو بغل کرد
-تا باهاتم نترس
+باش
جیمین لب هلیا رو میمکید و هلیا هم همراهی میکرد
رفتیم داخل تالار هنوز عروس دوماد نیومده بودن
یهو در باز شد(گل امد😂)
دیدیم میا و ته وارد شدن همه دست زدن و بلند شدن رقصیدن عاقد خطبه رو خوند
عاقد:شمارو زن و شوهر اعلام میکنم داماد عروس رو ببوس ته لب میا رپ بوسید و تمام برگشتیم خونه خیلی خسته بودیم هم من هم به جیمین گفتم زیپ لباسم رو باز کنه باز مرد یجور نگاه میکرد و لبش رو با زبونش لیس میزد( امید وارم منحرف ها موضوع رو بگیرن)
+یاااا جیمین به چی نگاه میکنی!
-به بدنی که واسه منه
+منحرف خودمی
-هلیا من کل بدنتو دیدم خب بزار ببینم بازم
+تو همش داری میبینیش
-😈
+برو حموم منحرف
-باش
جیمین رفت حموم رو تخت دراز کشیده بودم که یهو یه شماره.......
خماری بمونید تا بینم می میتونم بنویسم که الان دارم مینویسم😅♥
پارت 14 رو میزارم لایک کنید و کامنت انرژی مثبت بزارید ✨💛
از زبون هلیا
صب بلند شدم دیدم خیلی دیر شده جیمین رو بیدار کردم اماده شد چون تا، تالار عروسی 1 ساعت راهه ارایش کردم جیمین هم اماده شد راه افتادیم به 1 ساعت رسیدیم
رفتیم تو دیدم یه پسر هی داره به من نگاه میکنه
+ددی
-جونم
+اون پسره هی به من و پاهام زل زده
-چی (با اعصبانیت)
(پسره رو با این نشون میدم×)
-هی پسره ی عو*ضیی چرا به اموال من نگاه میکنی(بچه ها جیمین و هلیا پسره رو بردن پشت تالار عروسی میا و ته)
×دوست دارم شما می باشی(با لحن مسخره)
-من دوست پسرشم و شوهر ایندش)
×هه برو بابا
جیمین یه مشت زد تو دماغ پسره که خونش پاشید
-حالا بهت نشون میدم نگاه کردن به زن من چه سرنوشتی داره جیمین با یه پا زد تو شکم مرده و یک مشت دیگه تو دماغش
-بیبی حالت خوبه(با نگرانی)
+ا.. اره(با ترس)
جیمین هلیا رو بغل کرد
-تا باهاتم نترس
+باش
جیمین لب هلیا رو میمکید و هلیا هم همراهی میکرد
رفتیم داخل تالار هنوز عروس دوماد نیومده بودن
یهو در باز شد(گل امد😂)
دیدیم میا و ته وارد شدن همه دست زدن و بلند شدن رقصیدن عاقد خطبه رو خوند
عاقد:شمارو زن و شوهر اعلام میکنم داماد عروس رو ببوس ته لب میا رپ بوسید و تمام برگشتیم خونه خیلی خسته بودیم هم من هم به جیمین گفتم زیپ لباسم رو باز کنه باز مرد یجور نگاه میکرد و لبش رو با زبونش لیس میزد( امید وارم منحرف ها موضوع رو بگیرن)
+یاااا جیمین به چی نگاه میکنی!
-به بدنی که واسه منه
+منحرف خودمی
-هلیا من کل بدنتو دیدم خب بزار ببینم بازم
+تو همش داری میبینیش
-😈
+برو حموم منحرف
-باش
جیمین رفت حموم رو تخت دراز کشیده بودم که یهو یه شماره.......
خماری بمونید تا بینم می میتونم بنویسم که الان دارم مینویسم😅♥
پارت 14 رو میزارم لایک کنید و کامنت انرژی مثبت بزارید ✨💛
۴.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.