مافیای عاشقpart1
مافیای عاشق Part1
هایون: امروز باید میرفتم سرکار پیش افسر بعدش پیش جونگ کوک که حسابی دلم واسش تنگ شده
هایون:افسر هان کجاست .
کارمندا:تو اتاقشون
لازم به گفتار ع که هایون ارشد همه کارمنداس
هایون:خیلی خب
رفتم تو اتاق
هایون:سلام افسر
هان:سلام دخترم
هایون:خبری از پسرتون شد؟
هان:هرچی بهش زنگ میزنم جواب نمیده کاش به اون عملیات کوفتی نمیفرستادمش
هایون:بهتون ک گفته بودم
هایون:افسر
هان:بله
هایون:مرخصی یه روزه میخاستم واسه الان
هان:خیلی خب برو ولی خبری شد بهت زنگ میزنم
هایون:ممنونم
پرش زمانی خونه جونگ کوک
اجوما:سلام دخترم
هایون:سلام اجوما جونگ کوک خونست؟
اجوما:نه دخترم ولی چند دقیقه دیگه میرسه
هایون:باشه ممنون
هایون:رفتم تو اتاقمون منو جونگ کوک تاحالا باهم خوابیدیم ر.ا.ب.ط.ه داشتیم......صدا در اومد بعد از چند دقیقه در اتاق باز شد جونگ کوک بود
هایون:سلام(لبخند)
جونگ کوک:سلام بیب
هایون:پریدم بغلش اونم محکم بغلم کرد
از بغلش دراومدم ولی دستام دور گردنش بود
جونگ کوک:عشق من کم پیدا شده دیگه نمیبینمش میدونی چند وقته ندیدمت؟
هایون:نه واقعا کارم زیاده نمیتونم خونه هم بزور میرم
جونگ کوک:چی؟پس شب کجا میمونی؟
هایون:تو اداره
جونگ کوک:چرا شبا تنهایی میمونی(عصبانیت)
هایون:نه عشقم تنها نمیمونم دوستم پیشمه
جونگ کوک:همون هرزه هه؟
هایون:هی جونگ کوک
جونگ کوک:چیه مگه دروغ میگم همونی که هرشب زیر یکیه
هایون:جونگ کوک اگه بخوای با من بحث کنی من میرم
دستامو از رو گردنش برداشتم خواستم برم که..........
ادامه پارت بعد
هایون: امروز باید میرفتم سرکار پیش افسر بعدش پیش جونگ کوک که حسابی دلم واسش تنگ شده
هایون:افسر هان کجاست .
کارمندا:تو اتاقشون
لازم به گفتار ع که هایون ارشد همه کارمنداس
هایون:خیلی خب
رفتم تو اتاق
هایون:سلام افسر
هان:سلام دخترم
هایون:خبری از پسرتون شد؟
هان:هرچی بهش زنگ میزنم جواب نمیده کاش به اون عملیات کوفتی نمیفرستادمش
هایون:بهتون ک گفته بودم
هایون:افسر
هان:بله
هایون:مرخصی یه روزه میخاستم واسه الان
هان:خیلی خب برو ولی خبری شد بهت زنگ میزنم
هایون:ممنونم
پرش زمانی خونه جونگ کوک
اجوما:سلام دخترم
هایون:سلام اجوما جونگ کوک خونست؟
اجوما:نه دخترم ولی چند دقیقه دیگه میرسه
هایون:باشه ممنون
هایون:رفتم تو اتاقمون منو جونگ کوک تاحالا باهم خوابیدیم ر.ا.ب.ط.ه داشتیم......صدا در اومد بعد از چند دقیقه در اتاق باز شد جونگ کوک بود
هایون:سلام(لبخند)
جونگ کوک:سلام بیب
هایون:پریدم بغلش اونم محکم بغلم کرد
از بغلش دراومدم ولی دستام دور گردنش بود
جونگ کوک:عشق من کم پیدا شده دیگه نمیبینمش میدونی چند وقته ندیدمت؟
هایون:نه واقعا کارم زیاده نمیتونم خونه هم بزور میرم
جونگ کوک:چی؟پس شب کجا میمونی؟
هایون:تو اداره
جونگ کوک:چرا شبا تنهایی میمونی(عصبانیت)
هایون:نه عشقم تنها نمیمونم دوستم پیشمه
جونگ کوک:همون هرزه هه؟
هایون:هی جونگ کوک
جونگ کوک:چیه مگه دروغ میگم همونی که هرشب زیر یکیه
هایون:جونگ کوک اگه بخوای با من بحث کنی من میرم
دستامو از رو گردنش برداشتم خواستم برم که..........
ادامه پارت بعد
۱۰.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.