(اشتباه از منه!)پارت ۹
ته:جلو نیا! مشکل منم! منی که بخاطر کسی که دوسش داشتم انقدر آزار دیدم! منی که بخاطر تو از خانواده و اطرافیانم ترد شدم! مشکل منم!
کوک:بسه!شاید از اول دوست نداشتم! *داد*
ته که شکه شده بود گفت:درسته!من بزرگش کردم.همیشه با خودم میگفتم اگه دوسم نداشته باشه چی؟ اما نیمه ی دیگه ی وجودم میگفت... شاید.... فقط شاید...دوسم داره
مثل اینکه نیمه ی دیگه ی وجودم راست میگفت. من هوس تو رو بزرگ کردم. من...
رفت سمت در کتشو برداشت در رو باز کرد که کوک گفت:ته معذرت میخوام..بزار توضیح بدم..
ته:باشه توضیح بده..
کوک:...
ته:*پوزخند*همین انتظار رو داشتم
و در رو محکم بست و به لیسا زنگ زد چون میدونست الان مثل همیشه این ساعت داره نقاشی میکشه رو بوم
ته:الو لیسا؟
لیسا:الو سلام
ته:میتونم بیام پیشت باید با یکی حرف بزنم؟
لیسا:حتما بیا کارم الان تموم شد
ته رفت سمت سوییتش
که ۳طبقه بالا تر بود
لیسا در رو باز کرد:سلام چی شده؟
ته که تا الان اشکاش رو کنترل کرده بودم خودش رو تو بقل لیسا انداخت و گریه کرد:ک... کوک
لیسا:باشه عزیزم بیا تو..
ته روی مبل نشست و بعد از اینکه گریه اش تموم شد لیسا براش یه لیوان قهوه آورد
لیسا لیوان خودشو گرفت و لیوان ته رو داد دستش و گفت :تعریف کن...
ته سرش رو تکون داد و کل ماجرا رو براش تعریف کرد:
ته:الانم که اینجام..
لیسا:واقعا از کوک انتظار نداشتم
ته:منم نداشتم وای آدما عوض میشن
لیسا:اخه اون بیشتر از هرکسی برات نگران بود.حالا قراره ببخشیش؟
ته:توکه میدونی من از هرکی رو برگردونم از اون نمیتونم.
لیسا:پس دوباره قراره ببخشیش؟
ته:آره.. ولی اینبار مثل قبل باهاش رفتار نمیکنم
لیسا:با این ضربه ای که زده بهت به نظرم باید حالا حالا ها دنبالت دوئه
ته:هرچقد بخشیدم تموم نشد ولی این تهش بود....
کوک:بسه!شاید از اول دوست نداشتم! *داد*
ته که شکه شده بود گفت:درسته!من بزرگش کردم.همیشه با خودم میگفتم اگه دوسم نداشته باشه چی؟ اما نیمه ی دیگه ی وجودم میگفت... شاید.... فقط شاید...دوسم داره
مثل اینکه نیمه ی دیگه ی وجودم راست میگفت. من هوس تو رو بزرگ کردم. من...
رفت سمت در کتشو برداشت در رو باز کرد که کوک گفت:ته معذرت میخوام..بزار توضیح بدم..
ته:باشه توضیح بده..
کوک:...
ته:*پوزخند*همین انتظار رو داشتم
و در رو محکم بست و به لیسا زنگ زد چون میدونست الان مثل همیشه این ساعت داره نقاشی میکشه رو بوم
ته:الو لیسا؟
لیسا:الو سلام
ته:میتونم بیام پیشت باید با یکی حرف بزنم؟
لیسا:حتما بیا کارم الان تموم شد
ته رفت سمت سوییتش
که ۳طبقه بالا تر بود
لیسا در رو باز کرد:سلام چی شده؟
ته که تا الان اشکاش رو کنترل کرده بودم خودش رو تو بقل لیسا انداخت و گریه کرد:ک... کوک
لیسا:باشه عزیزم بیا تو..
ته روی مبل نشست و بعد از اینکه گریه اش تموم شد لیسا براش یه لیوان قهوه آورد
لیسا لیوان خودشو گرفت و لیوان ته رو داد دستش و گفت :تعریف کن...
ته سرش رو تکون داد و کل ماجرا رو براش تعریف کرد:
ته:الانم که اینجام..
لیسا:واقعا از کوک انتظار نداشتم
ته:منم نداشتم وای آدما عوض میشن
لیسا:اخه اون بیشتر از هرکسی برات نگران بود.حالا قراره ببخشیش؟
ته:توکه میدونی من از هرکی رو برگردونم از اون نمیتونم.
لیسا:پس دوباره قراره ببخشیش؟
ته:آره.. ولی اینبار مثل قبل باهاش رفتار نمیکنم
لیسا:با این ضربه ای که زده بهت به نظرم باید حالا حالا ها دنبالت دوئه
ته:هرچقد بخشیدم تموم نشد ولی این تهش بود....
۴.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.