عمارت خونین(12)🖤
پارت12
چشمم به اتاق افتاد خیلی عجیب بود
همه چی مشکی
یک تخت بزرگ دونفره که روتخختی مشکی
اتاق همش مشکی بود برای من خیلی جالب بود ولی اتاق قشنگی بود بوی تلخی توی اتاق میومد توی اتاق مبل های چرم مشکی بود سلیقه زیبا وترسناکی داشت همه چی مشکی
یک در توی اتاق بود نگاهم بهش افتاد همون موقع اون روانی ازش اومد داخل با اومدنش مو به تنم سیخ شدم سریع سرما انداختم پایین
لباس راحتی پوشیده بود تاحالا ندیده بودم اینطور لباس بپوشه
به سمت مبل چرمی مشکیش حرکت کرد
روش نشست حرفی نزد واین منا متعجب میکرد یکی از پاهاشا انداخت روی اون پاهاش به مبل تکیه داد
ویس.کی روی میز را برداشت وتوی لیوان ریخت لیوان را با دستاش برداشت
دستای خیلی بزرگی داشت
یکی از دستاش تتو داشت دستاش خیلی خشن بودند مثل خودش
دستای مردونه که برجستگی هاش بیرون زده بود وانگشتای کشیده
لیوان را برد نزدیک لباش
اما قبل اینکه مزه مایع داخل لیوان را حس کنه لباش را تکون داد وبه ملایمی گفت: نمیدونم چرا کمک کردی
بعد لیوان را با یک حرکت سر کشید
محکم گذاشت
روی میز که از صدایی که به وجود اومد لریزیدم وچشمام را بستم بلند شد واروم اومد سمتم دستاشا برد توی جیبش.
وقتی نزدکیم شد
در حدی ترسیده بودم که خودما جمع کرده بودم وپاهاما به هم چسبونده بودم خیلی میترسیدم قشنگ نزدیکم شده بود کاراش بر خلاف همیشه خیلی اروم بود واین منا میترسوند با نزدیک شدندش بوی تلخی که توی اتاق حس میکردم بیشتر به دماغم خورد
یکی از دستاشا در اورد واروم انگشتاش را میکشید پشت گردنم
ترس عجیبی گرفته بودم
میلرزیم به نفس نفس افتاده بودم
انگشتاش را اروم روی گردنم کشید سرم پایین بود حتی حرئت نمیکردم بالا را نگاه کنم فقط بغض کرده بودم وهیچی نمیتونستم یگم همیشه وحشی بود وایندفعه کاملا عوض شده بود اروم دستاشا میکشید تا به چونم رسید با دستاش محکم چونما گرفت وسرما اورد بالا انقدر محکم این کارا کرد که از درد چشماما جمع کردم ناخودآگاه چشمام به چشماش افتاد با یک پوزخنده داشت نکاهم میکرد تیله چشمام میلرزید واون از این که من ترسیده بودم بهم پوزخنده میزد
خیلی بهم نزدیک بود
بچه عا هیچکس حمایت نمیکنه چرا هیچکس فالو نمیکنه خوب اگه داستانا میخونید فالو کنید کامنتا خیلی کمه نظر بدید مثلا چطور باشه بیشتر دوست دارید؟لایک ها هم کمه چون دوستتون داشنم سه پارت پشت سر هم گذاشتم اگه حمایتا کم بود از پارت بعدی شرط میزارم
چشمم به اتاق افتاد خیلی عجیب بود
همه چی مشکی
یک تخت بزرگ دونفره که روتخختی مشکی
اتاق همش مشکی بود برای من خیلی جالب بود ولی اتاق قشنگی بود بوی تلخی توی اتاق میومد توی اتاق مبل های چرم مشکی بود سلیقه زیبا وترسناکی داشت همه چی مشکی
یک در توی اتاق بود نگاهم بهش افتاد همون موقع اون روانی ازش اومد داخل با اومدنش مو به تنم سیخ شدم سریع سرما انداختم پایین
لباس راحتی پوشیده بود تاحالا ندیده بودم اینطور لباس بپوشه
به سمت مبل چرمی مشکیش حرکت کرد
روش نشست حرفی نزد واین منا متعجب میکرد یکی از پاهاشا انداخت روی اون پاهاش به مبل تکیه داد
ویس.کی روی میز را برداشت وتوی لیوان ریخت لیوان را با دستاش برداشت
دستای خیلی بزرگی داشت
یکی از دستاش تتو داشت دستاش خیلی خشن بودند مثل خودش
دستای مردونه که برجستگی هاش بیرون زده بود وانگشتای کشیده
لیوان را برد نزدیک لباش
اما قبل اینکه مزه مایع داخل لیوان را حس کنه لباش را تکون داد وبه ملایمی گفت: نمیدونم چرا کمک کردی
بعد لیوان را با یک حرکت سر کشید
محکم گذاشت
روی میز که از صدایی که به وجود اومد لریزیدم وچشمام را بستم بلند شد واروم اومد سمتم دستاشا برد توی جیبش.
وقتی نزدکیم شد
در حدی ترسیده بودم که خودما جمع کرده بودم وپاهاما به هم چسبونده بودم خیلی میترسیدم قشنگ نزدیکم شده بود کاراش بر خلاف همیشه خیلی اروم بود واین منا میترسوند با نزدیک شدندش بوی تلخی که توی اتاق حس میکردم بیشتر به دماغم خورد
یکی از دستاشا در اورد واروم انگشتاش را میکشید پشت گردنم
ترس عجیبی گرفته بودم
میلرزیم به نفس نفس افتاده بودم
انگشتاش را اروم روی گردنم کشید سرم پایین بود حتی حرئت نمیکردم بالا را نگاه کنم فقط بغض کرده بودم وهیچی نمیتونستم یگم همیشه وحشی بود وایندفعه کاملا عوض شده بود اروم دستاشا میکشید تا به چونم رسید با دستاش محکم چونما گرفت وسرما اورد بالا انقدر محکم این کارا کرد که از درد چشماما جمع کردم ناخودآگاه چشمام به چشماش افتاد با یک پوزخنده داشت نکاهم میکرد تیله چشمام میلرزید واون از این که من ترسیده بودم بهم پوزخنده میزد
خیلی بهم نزدیک بود
بچه عا هیچکس حمایت نمیکنه چرا هیچکس فالو نمیکنه خوب اگه داستانا میخونید فالو کنید کامنتا خیلی کمه نظر بدید مثلا چطور باشه بیشتر دوست دارید؟لایک ها هم کمه چون دوستتون داشنم سه پارت پشت سر هم گذاشتم اگه حمایتا کم بود از پارت بعدی شرط میزارم
۳.۵k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.