فردا ممکنه به پارت روزانه نرسم پس ۲ پارت
رو الان بهتون میدم
پارت۲۱
بنفشه خنديد و با خباثت گفت:
- خدا از ته دلت بشنوه که دوست داري اون گوشه از کجا باشه!
شبنم خواست کيفش و توي سر بنفشه بکوبه که گارسون اومد و مجبور شد صاف بنشينه. بعد از سفارش غذا و رفتن گارسون بحث دوباره شروع شد. بنفشه گفت:
- دارم مي ميرم بدونم اينا اسماشون چيه؟
- حالا همه چيشون و مي دوني فقط مونده اسماشون؟
- خره اسم مهم تره. مگه نشنيدي مي گن اسم بيانگر شخصيته؟
- اوهو خانوم روانشناس!
- درد بگيرين. اصلا به شما چه؟ شماها از اون زنايي هستين که تا آخر عمر به شووراتون مي گين آقا!
شبنم گفت:
- فکر کن اسماشون به ترتيب اکبر، قلي، اصغر، غلام باشه. چه شود!
بنفشه عوقي زد و گفت:
- اون وقت اگه به دست و پامم بيفتن محاله بهشون پا بدم.
شبنم- نه تو رو خدا!
بنفشه – تو رو کفن کردم.
شبنم- ننه ات و کفن کني.
- هي هي، با ننه هم چي کار دارين؟ اسمشون هر کوفتي مي خواد باشه، باشه. بحث بهتر از اين سراغ ندارين؟ آخه پسرا اصلا لياقت دارن که بخواي واسه فکر کردن روشون وقت تلف کني؟
شبنم- باشه يه چيز ديگه مي گيم. تو بگو بنفشه.
بنفشه- به نظرتون اينا چي کاره ان؟
من و شبنم هم زمان گفتيم:
- اهـــــه ول کن ديگه!
صداي کشيدن شدن صندلي روي زمين حواس هر سه نفرمون و معطوف به اون سمت کرد. يکي از پسرها با قد بلند، هيکل ورزيده ولي ظريف که تيپ خاکستري شيکي هم زده بود از پشت ميز بلند شده بود و داشت به سمت دستشويي مي رفت. ناگهان يکي ديگه از پسرها از پشت اون و خطاب قرار داد و گفت:
- فربد مواظب باش زيادي خودت و تخليه نکني که اون وقت مي ترسم ما گشنه بمونيم. در حدي خالي کن که فقط يه ذره غذا جا داشته باشي بخوري.
يه دفعه بنفشه عين کسايي که کشف بزرگي کردن کوبيد رو ميز و گفت:
یه پارت طولانی و اینکه پارت دوم روزانه رو هم الان میزارم
پارت۲۱
بنفشه خنديد و با خباثت گفت:
- خدا از ته دلت بشنوه که دوست داري اون گوشه از کجا باشه!
شبنم خواست کيفش و توي سر بنفشه بکوبه که گارسون اومد و مجبور شد صاف بنشينه. بعد از سفارش غذا و رفتن گارسون بحث دوباره شروع شد. بنفشه گفت:
- دارم مي ميرم بدونم اينا اسماشون چيه؟
- حالا همه چيشون و مي دوني فقط مونده اسماشون؟
- خره اسم مهم تره. مگه نشنيدي مي گن اسم بيانگر شخصيته؟
- اوهو خانوم روانشناس!
- درد بگيرين. اصلا به شما چه؟ شماها از اون زنايي هستين که تا آخر عمر به شووراتون مي گين آقا!
شبنم گفت:
- فکر کن اسماشون به ترتيب اکبر، قلي، اصغر، غلام باشه. چه شود!
بنفشه عوقي زد و گفت:
- اون وقت اگه به دست و پامم بيفتن محاله بهشون پا بدم.
شبنم- نه تو رو خدا!
بنفشه – تو رو کفن کردم.
شبنم- ننه ات و کفن کني.
- هي هي، با ننه هم چي کار دارين؟ اسمشون هر کوفتي مي خواد باشه، باشه. بحث بهتر از اين سراغ ندارين؟ آخه پسرا اصلا لياقت دارن که بخواي واسه فکر کردن روشون وقت تلف کني؟
شبنم- باشه يه چيز ديگه مي گيم. تو بگو بنفشه.
بنفشه- به نظرتون اينا چي کاره ان؟
من و شبنم هم زمان گفتيم:
- اهـــــه ول کن ديگه!
صداي کشيدن شدن صندلي روي زمين حواس هر سه نفرمون و معطوف به اون سمت کرد. يکي از پسرها با قد بلند، هيکل ورزيده ولي ظريف که تيپ خاکستري شيکي هم زده بود از پشت ميز بلند شده بود و داشت به سمت دستشويي مي رفت. ناگهان يکي ديگه از پسرها از پشت اون و خطاب قرار داد و گفت:
- فربد مواظب باش زيادي خودت و تخليه نکني که اون وقت مي ترسم ما گشنه بمونيم. در حدي خالي کن که فقط يه ذره غذا جا داشته باشي بخوري.
يه دفعه بنفشه عين کسايي که کشف بزرگي کردن کوبيد رو ميز و گفت:
یه پارت طولانی و اینکه پارت دوم روزانه رو هم الان میزارم
۱.۹k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.