ادامه پارت دوم
پ ۲ ق ۵ : ......چند دقیقه بعد..... اونا رفتن آقای مین : هواست باشه کاری نکنی بپره اگه بپره همه نابود میشیم
منظورشو نفهمیدم منو کاشتن و خودشون رفتن تو پذیرایی تنها بودم من اصلن راضی نیستم نمیخوام قطره اشکی با مخلوط شدن خط چشمم از گونم غلطید پایین اون حرفای بابابزرگ تو گوشم بود | هواست باشه کاری نکنی بپره اگه بپره همه نابود میشیم | مگه بین اون و بابابزرگ چیه؟ انگار یه چیزی هس که راضی شده منی که همه کاراشو انجام میدم بفرسته برم اما چی؟ تو ماشینم وقتی گفتم نوه ی آقای مین هستم خوشحال شد قشنگ معلوم بود نکنه نقشه باشه؟ نکنه من از چیزی این وسط خبر ندارم؟
جونگ کوک
میره ت اتاقش کتشو در میاره و پرت میکنه عکسو از تو کشو در میاره و رو تخت میشینه پشتشو تکیه میده
+ میبینی؟ دارم به انتقامم نزدیک میشم نمیتونه نوه اش رو نجات بده اون بدهی که به من داره رو هم نمیتونه پرداخت کنه تو میبینی نه؟ کاش بودی و میدیدی ولی از یه طرف اگه بودی نمیتونستم اینطوری برم خواستگاری
پ۲ ق ۶ : ...تق تق .....
+ ها
- بیام داخل؟
+ بیا یونگی بیا
جونگ کوک بلند میشه و عکسو رو میز کنار تختش میزاره یونگی میاد و جلوش می ایسته
- چخبر؟
+ نیشخندی میزنه
+ با بدهیم تحدیدش کردم طوری که نمیتونه دیگه نوه شو نجات بده
نگاه یونگی میوفته رو عکس
- این کیه؟ ا/ت؟
جونگ کوک سریع عکسو بر میداره
+ نه خیرم تو مگه نمیتونی هانا رو از اون تشخیص بدی؟
- آخه همه با آرایش یه شکل میشن نیشخندی زد و با نگاه ترسناک جونگ کوک سریع نیشخندش محو شد
( انتقال پارت بعدی ۲ به ۳ ) بهم خبر دادن ببر کیم از این موضوع مطلع شده............مگه نگفتین مراقبین که نبینتش هان!؟ ما حتی نمیدونیم کجا همو ملاقات کردن........ماه بعد عروسیته........فقط آقای مین میدونه اون موقع چه اتفاقی افتاد.......میگه فردا میام دنبالت موندم چی بهونه بیارم نرم.........ببر کیم معلومه کیه دیگه لقبشه😐😹
منظورشو نفهمیدم منو کاشتن و خودشون رفتن تو پذیرایی تنها بودم من اصلن راضی نیستم نمیخوام قطره اشکی با مخلوط شدن خط چشمم از گونم غلطید پایین اون حرفای بابابزرگ تو گوشم بود | هواست باشه کاری نکنی بپره اگه بپره همه نابود میشیم | مگه بین اون و بابابزرگ چیه؟ انگار یه چیزی هس که راضی شده منی که همه کاراشو انجام میدم بفرسته برم اما چی؟ تو ماشینم وقتی گفتم نوه ی آقای مین هستم خوشحال شد قشنگ معلوم بود نکنه نقشه باشه؟ نکنه من از چیزی این وسط خبر ندارم؟
جونگ کوک
میره ت اتاقش کتشو در میاره و پرت میکنه عکسو از تو کشو در میاره و رو تخت میشینه پشتشو تکیه میده
+ میبینی؟ دارم به انتقامم نزدیک میشم نمیتونه نوه اش رو نجات بده اون بدهی که به من داره رو هم نمیتونه پرداخت کنه تو میبینی نه؟ کاش بودی و میدیدی ولی از یه طرف اگه بودی نمیتونستم اینطوری برم خواستگاری
پ۲ ق ۶ : ...تق تق .....
+ ها
- بیام داخل؟
+ بیا یونگی بیا
جونگ کوک بلند میشه و عکسو رو میز کنار تختش میزاره یونگی میاد و جلوش می ایسته
- چخبر؟
+ نیشخندی میزنه
+ با بدهیم تحدیدش کردم طوری که نمیتونه دیگه نوه شو نجات بده
نگاه یونگی میوفته رو عکس
- این کیه؟ ا/ت؟
جونگ کوک سریع عکسو بر میداره
+ نه خیرم تو مگه نمیتونی هانا رو از اون تشخیص بدی؟
- آخه همه با آرایش یه شکل میشن نیشخندی زد و با نگاه ترسناک جونگ کوک سریع نیشخندش محو شد
( انتقال پارت بعدی ۲ به ۳ ) بهم خبر دادن ببر کیم از این موضوع مطلع شده............مگه نگفتین مراقبین که نبینتش هان!؟ ما حتی نمیدونیم کجا همو ملاقات کردن........ماه بعد عروسیته........فقط آقای مین میدونه اون موقع چه اتفاقی افتاد.......میگه فردا میام دنبالت موندم چی بهونه بیارم نرم.........ببر کیم معلومه کیه دیگه لقبشه😐😹
۲۹.۷k
۲۰ خرداد ۱۴۰۰