خب میخوام گشادی رو کنار بزارم و زندگی نامه اوسیم رو...
البته احتمال اینکه زندگی نامه شو تغیر بدم خیلی هست...
اسوکا تویه خانواده فقیری به دنیا میاد با اینکه پدرش کاکوشی بوده ولی پولی که درمیاورده رو فقط برای خودش خرج میکرده...
و شغل مادرش هم پردرآمد نبوده و اونا با همین پول زندگی میکردن...
توی خانواده مادریش یه رسم بوده که هرکی چشمش به طور کامل گرد نباشه (یعنی یه حالت لوزی مانند داشته باشه)
در آینده قوی تر از خواهر و برادر هاش میشه و البته که بقیه خانوادش در آینده میمیرن و اون باید ازدواج کنه تا این رسم از بین نره
یه شب که مامان اسوکا داشته اینو بهش می گفته خواهرش اون قسمتی که مامانش گفته " به خواطر مدل چشم هاش قویتر از بقیه خواهر و برادرش هست و بقیه میمیرن و اون زنده میمونه "
رو شنیده و عصبانی شد که چرا اون از خودش قوی تره...و خلاصه از اون موقع رفتارش با اسوکا عوض میشه...
یه روز که مامانشون رفته بود بیرون اتفاقی پاش لیز میخوره و میفته تو دریاچه (پرعمق بوده)
و میمیره...
حدود دوسال بعد هم وقتی اسوکا ۱۱ سالش بود پدرش دیگه از خواب بیدار نمیشه (ایست قلبی کرده بوده)
و اینجوری میشه که اسوکا و خواهر و برادرش مجبور میشن یه جوری خودشون زندگی کنن...
اونا هفته ها توی شهر ول میچرخن
تا اینکه یه شب یه مردی رو می بینن اون مرد بهشون کمک میکنه و اونا رو به خونش میبره بهشون غذا و جای خواب میده...
ولی اونا نمیدونستن که اون مرد یه شیطان هست🤡
چند روزی همین جوری میگذره تا اینکه یه شب وقتی همه خواب بودن اون مرده تصمیم میگیره آسوکا رو موقعی که خوابه بخوره...
اول از گردنش شروع میکنه و گازش میگیره تا خونش رو بنوشه
اما برادرش بیدار میشه و چون میدونسته که نمیتونه کاری بکنه از خونه فرار میکنه تا کمک بیاره...
از شانس خوبش یه هاشیرا داشته رد میشده اون ازش درخواست کمک میکنه و هاشیرا شیطانه رو می کشه...
البته که اسوکا از شدت درد بیهوش میشه و وقتی به هوش میاد تو عمارت اون هاشیرا بوده...
همین دیگه 🗿
میدونم ری**م
حالا یه سوال از شما🤡
به نظرتون اون هاشیرا که اسوکا رو نجات داده کی باشه؟
🤡🤡
اسوکا تویه خانواده فقیری به دنیا میاد با اینکه پدرش کاکوشی بوده ولی پولی که درمیاورده رو فقط برای خودش خرج میکرده...
و شغل مادرش هم پردرآمد نبوده و اونا با همین پول زندگی میکردن...
توی خانواده مادریش یه رسم بوده که هرکی چشمش به طور کامل گرد نباشه (یعنی یه حالت لوزی مانند داشته باشه)
در آینده قوی تر از خواهر و برادر هاش میشه و البته که بقیه خانوادش در آینده میمیرن و اون باید ازدواج کنه تا این رسم از بین نره
یه شب که مامان اسوکا داشته اینو بهش می گفته خواهرش اون قسمتی که مامانش گفته " به خواطر مدل چشم هاش قویتر از بقیه خواهر و برادرش هست و بقیه میمیرن و اون زنده میمونه "
رو شنیده و عصبانی شد که چرا اون از خودش قوی تره...و خلاصه از اون موقع رفتارش با اسوکا عوض میشه...
یه روز که مامانشون رفته بود بیرون اتفاقی پاش لیز میخوره و میفته تو دریاچه (پرعمق بوده)
و میمیره...
حدود دوسال بعد هم وقتی اسوکا ۱۱ سالش بود پدرش دیگه از خواب بیدار نمیشه (ایست قلبی کرده بوده)
و اینجوری میشه که اسوکا و خواهر و برادرش مجبور میشن یه جوری خودشون زندگی کنن...
اونا هفته ها توی شهر ول میچرخن
تا اینکه یه شب یه مردی رو می بینن اون مرد بهشون کمک میکنه و اونا رو به خونش میبره بهشون غذا و جای خواب میده...
ولی اونا نمیدونستن که اون مرد یه شیطان هست🤡
چند روزی همین جوری میگذره تا اینکه یه شب وقتی همه خواب بودن اون مرده تصمیم میگیره آسوکا رو موقعی که خوابه بخوره...
اول از گردنش شروع میکنه و گازش میگیره تا خونش رو بنوشه
اما برادرش بیدار میشه و چون میدونسته که نمیتونه کاری بکنه از خونه فرار میکنه تا کمک بیاره...
از شانس خوبش یه هاشیرا داشته رد میشده اون ازش درخواست کمک میکنه و هاشیرا شیطانه رو می کشه...
البته که اسوکا از شدت درد بیهوش میشه و وقتی به هوش میاد تو عمارت اون هاشیرا بوده...
همین دیگه 🗿
میدونم ری**م
حالا یه سوال از شما🤡
به نظرتون اون هاشیرا که اسوکا رو نجات داده کی باشه؟
🤡🤡
۴.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.