the worst incident. p1
من مین لیام دختر کره ای موهای کوتاه و قهوه ای و چشماش همرنگ چشمام قدمم165 داداش24 ساله دارم اسمش یونگی دارم خودمم23 سالمه مدلم حدودا خانواده حدودا سطح بالا بودیم ولی وقتی18 سالم بود بابا و مامانم در اثر تصادف فوت کردن واقعا داداشم کمکم کرد بابام مدیر عامل و مدیر و رئیس اصلی شرکت بود و بعد فوتش قرار شد برسه به یونگی ولی یونگی قبول نکرد و داد به من چون خودش ورزش رو بیشتر دوست داشت پس الان من مدیر عامل و مدیر اصلی شرکتم
فلش بک به روز مراسم خاکسپاری
ویو لیا
«داشتم با لباس مشکی سنتی که پوشیده بودم گریه میکردم که یک سری فامیل دیدم که اصلا نمیشناختم بهشون بی محلی کردم و به مراسم پرداختم واقعا دلم میخواست بدونم کی بهشون زده بود و فرار کرده خودم توی اون تصادف بودم ولی..ولی ندیدمش داشتیم حرف میزدیم که یک هو نور توی شیشه دیدم و بعدش خاموشی بود ولی زنده موندم ولی کاش این سوال برام پیش نیامده بود چون وقتی داشتم گریه میکردم یونگی گفت برم بیرون هوا بخورم و یک چیز به گلوم فشار اورد و نفهمیدم کجام و یک هو توی یک اتاق سرد به هوش اومدم دهنم بسته بودن و از ترس به خودم میلرزیم که دیدم یک سرنگ از توی یک جعبه کثیف در اورد و توی رگ دستمه قیافم رفت تو هم اونا مواد (خودتون فکر کنید) چطوری،اونا کین اشک از چشمام اومد و بعد یکی شون که ماسک و کلاه داشت چسب رو دهنمو کند نفس راحت کشیدم ولی چیزی نگذشت که سی.گارشو که توی دستش بود رو روی لبم گذاشت من با حالت بغض نگاهش میکردم و با این کارش جیغم هوا رفت لبم میسوخت و بهم (داوم)(غیرزت) کردن و این کارو بیشتر از 13 بار تکرار کردن و سرنگ هم هربار پر تر میکردن و توی صورتم سیگار میکشیدن و دودشو میزدن به صورتم، دستم کـب. ود شد و بعد از چندین سرفه متداوم که حتی با یکیشون خون بالا اوردم و بی.هوش شدم و وقتی به هوش اومدم توی بیمارستان بودم یونگی نجاتم داده بود ولی کسی دست گیر نشد حالم خیلی بد بود و حدودا بی حس بودم چندین روز بیمارستان موندم ولی خب حالم بازم بد بود از اون روز به بعد همش سرفه میکنم حتی بعضی وقتا با خ.و.ن و کاهش وزنی داشتم مثلا49 کیلو بودم شدم۳٠ ولی کم کم باشگاه میرفتم و روزی کلی اب میخوردم تا کسی متوجه سرفه هام نشه و دوباره از 30 به 40 تغییر کردم ولی برای افزایش وزن واقعا تلاش میکردم چون ضعف میکردم و واقعا ضعیف بودم»، خودم قبول دارم صورتم و هیکلم خوبه چون هر یک روز درمیون میرم ورزش و تغذیه خوبی دارم اب زیاد میخورم موهام هم خوبه خونمون هم توی سئوله داداشم شیش تا دوست دیگه دارهو شروع یک روز عادی در روز 28 نوامبر
صبح بلند شدم و دیدم یونگی خوابه امروز باید میرفتم باشگاه وسایلمو اماده کردم
فلش بک به روز مراسم خاکسپاری
ویو لیا
«داشتم با لباس مشکی سنتی که پوشیده بودم گریه میکردم که یک سری فامیل دیدم که اصلا نمیشناختم بهشون بی محلی کردم و به مراسم پرداختم واقعا دلم میخواست بدونم کی بهشون زده بود و فرار کرده خودم توی اون تصادف بودم ولی..ولی ندیدمش داشتیم حرف میزدیم که یک هو نور توی شیشه دیدم و بعدش خاموشی بود ولی زنده موندم ولی کاش این سوال برام پیش نیامده بود چون وقتی داشتم گریه میکردم یونگی گفت برم بیرون هوا بخورم و یک چیز به گلوم فشار اورد و نفهمیدم کجام و یک هو توی یک اتاق سرد به هوش اومدم دهنم بسته بودن و از ترس به خودم میلرزیم که دیدم یک سرنگ از توی یک جعبه کثیف در اورد و توی رگ دستمه قیافم رفت تو هم اونا مواد (خودتون فکر کنید) چطوری،اونا کین اشک از چشمام اومد و بعد یکی شون که ماسک و کلاه داشت چسب رو دهنمو کند نفس راحت کشیدم ولی چیزی نگذشت که سی.گارشو که توی دستش بود رو روی لبم گذاشت من با حالت بغض نگاهش میکردم و با این کارش جیغم هوا رفت لبم میسوخت و بهم (داوم)(غیرزت) کردن و این کارو بیشتر از 13 بار تکرار کردن و سرنگ هم هربار پر تر میکردن و توی صورتم سیگار میکشیدن و دودشو میزدن به صورتم، دستم کـب. ود شد و بعد از چندین سرفه متداوم که حتی با یکیشون خون بالا اوردم و بی.هوش شدم و وقتی به هوش اومدم توی بیمارستان بودم یونگی نجاتم داده بود ولی کسی دست گیر نشد حالم خیلی بد بود و حدودا بی حس بودم چندین روز بیمارستان موندم ولی خب حالم بازم بد بود از اون روز به بعد همش سرفه میکنم حتی بعضی وقتا با خ.و.ن و کاهش وزنی داشتم مثلا49 کیلو بودم شدم۳٠ ولی کم کم باشگاه میرفتم و روزی کلی اب میخوردم تا کسی متوجه سرفه هام نشه و دوباره از 30 به 40 تغییر کردم ولی برای افزایش وزن واقعا تلاش میکردم چون ضعف میکردم و واقعا ضعیف بودم»، خودم قبول دارم صورتم و هیکلم خوبه چون هر یک روز درمیون میرم ورزش و تغذیه خوبی دارم اب زیاد میخورم موهام هم خوبه خونمون هم توی سئوله داداشم شیش تا دوست دیگه دارهو شروع یک روز عادی در روز 28 نوامبر
صبح بلند شدم و دیدم یونگی خوابه امروز باید میرفتم باشگاه وسایلمو اماده کردم
۳.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.