پارت نهم
#پارت_نهم
+اره
-آرمان...برو خونه دوش،بگیر یه قهوه بخور و بخواب...یکم دیگه عملش تموم میشه...میمونم پیشش فردا خودت بیا...الان اگه بیای میفهمن و میگیرنت...
+خودت بودی میرفتی خونه؟
-از اونجایی که حال ندارم برم کلانتری میرفتم خونه
همه ی حرفامو با تحکم گفتم که راضی شدو رفتن خونه
رفتم داخلو به شیوا گفتم
-میخوای ببرمت خونه؟
+خونه؟...نه چرا؟
-شهاب گفت امروز عمل داشتی خسته نیستی؟
+خسته که هستم...ولی میخوام بمونم...بنظرت خوب میشه؟
-اره بابا خوب میشه نگران نباش
+دلم میسوزه براش
-قربون دلت برم من...نگران نباش...با دکترش حرف زدم گفت زود خوب میشه
+جسمش شاید خوب شه ولی روحش چی...اونجوری که این دختر گریه میکرد....دلم میخوتد یربه تن اون کسی که این کارو کرده نباشه...دلم میخواد تموم ادمایی که با دخترایی که ضعیفن این کارو میکنن خدا بزنه تو کمرشون...اخه چقد میتونن حیوون باشن
حرفاشو کاملا قبول داشتم
البته اینم بگم که شیوا هیچی از کارایی که من میکنم خبر نداره
ولی اگه بفهمه...مطمئنم دیگه اینجوری باهام خوب نیست
جلوی در اتاق عمل نشسته بودیم که در باز شد و دکتر اومد بیرون
شیوا زود بلند شدو جلوش وایساد
+چیشد دکتر...خوب میشه؟
+حالش خوبه...بهترم میشه...نگران نباشین
هردو با یه ممنون زیر لبی دکترو بدرقه کردیم
-دیدی...گقت خوب میشه...الکی نگران بودی
+خب چیکار کنم دلم سوخت براش... مثه تو که از سنگ نیستم
-من سنگم نامرد
+نیستی؟...اصن چرا زن نمیگیری؟...غولی شدی واسه خودت داداچ
خندیدمو گفتم
-بی بی...تو که سه سالم از من بزگتری چی میگی
+من از خدامه عروسی کنم...تازه عاشق بچه هاهم هستم...ولی تو این اوضاع کساد بازار شوهر...هییی
-اها کیس مورد نظر پیدا نشده هنوز؟
+نه دیگه...اگه پیدا شده بود من الان اینجا نبودم بجاش ور دل شوورم بودم
-میخوای خودم بگیرمت
یه چن لحظه سکوت کردو با خنده گفت
+تو هم کیس مورد نظر نیستی وگرنه خودم میگرفتمت😅
-بعلـــه😅
ادامه میدم دوستان...نظر
Roman._.khoon
+اره
-آرمان...برو خونه دوش،بگیر یه قهوه بخور و بخواب...یکم دیگه عملش تموم میشه...میمونم پیشش فردا خودت بیا...الان اگه بیای میفهمن و میگیرنت...
+خودت بودی میرفتی خونه؟
-از اونجایی که حال ندارم برم کلانتری میرفتم خونه
همه ی حرفامو با تحکم گفتم که راضی شدو رفتن خونه
رفتم داخلو به شیوا گفتم
-میخوای ببرمت خونه؟
+خونه؟...نه چرا؟
-شهاب گفت امروز عمل داشتی خسته نیستی؟
+خسته که هستم...ولی میخوام بمونم...بنظرت خوب میشه؟
-اره بابا خوب میشه نگران نباش
+دلم میسوزه براش
-قربون دلت برم من...نگران نباش...با دکترش حرف زدم گفت زود خوب میشه
+جسمش شاید خوب شه ولی روحش چی...اونجوری که این دختر گریه میکرد....دلم میخوتد یربه تن اون کسی که این کارو کرده نباشه...دلم میخواد تموم ادمایی که با دخترایی که ضعیفن این کارو میکنن خدا بزنه تو کمرشون...اخه چقد میتونن حیوون باشن
حرفاشو کاملا قبول داشتم
البته اینم بگم که شیوا هیچی از کارایی که من میکنم خبر نداره
ولی اگه بفهمه...مطمئنم دیگه اینجوری باهام خوب نیست
جلوی در اتاق عمل نشسته بودیم که در باز شد و دکتر اومد بیرون
شیوا زود بلند شدو جلوش وایساد
+چیشد دکتر...خوب میشه؟
+حالش خوبه...بهترم میشه...نگران نباشین
هردو با یه ممنون زیر لبی دکترو بدرقه کردیم
-دیدی...گقت خوب میشه...الکی نگران بودی
+خب چیکار کنم دلم سوخت براش... مثه تو که از سنگ نیستم
-من سنگم نامرد
+نیستی؟...اصن چرا زن نمیگیری؟...غولی شدی واسه خودت داداچ
خندیدمو گفتم
-بی بی...تو که سه سالم از من بزگتری چی میگی
+من از خدامه عروسی کنم...تازه عاشق بچه هاهم هستم...ولی تو این اوضاع کساد بازار شوهر...هییی
-اها کیس مورد نظر پیدا نشده هنوز؟
+نه دیگه...اگه پیدا شده بود من الان اینجا نبودم بجاش ور دل شوورم بودم
-میخوای خودم بگیرمت
یه چن لحظه سکوت کردو با خنده گفت
+تو هم کیس مورد نظر نیستی وگرنه خودم میگرفتمت😅
-بعلـــه😅
ادامه میدم دوستان...نظر
Roman._.khoon
۹.۳k
۲۵ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.