پارت2
<br>
درو بستو خودشو نشست جلو<br>
تنها بود واسم عجیب بود<br>
+م.. من<br>
_هیس<br>
+... <br>
_همیشه اینجوری میکنه؟؟؟ <br>
+ک.. کی<br>
_این هرزه؟ <br>
+ن.. نه<br>
ماشینو یهو نگه داشت<br>
برگشت سمتم<br>
با ترس نگاهش کردم<br>
_دروغ میگی؟ <br>
+... <br>
_اره؟(با داد) <br>
+اره!(اروم) <br>
_چرا الان بهم میگی ها؟ <br>
+میگفتم کاری نمیکردین! <br>
_ببند دهنتو<br>
میخواست برگرده ک زخم رو رویه گونم دید<br>
محکم زد تویه گوشم با اشک نگاهش کردم<br>
+چ.. چرا زدین<br>
م.. من که همه کارامو درست انجام دادم<br>
_با چه اجازه ای به خودت اسیب رسوندی؟ فقد من میتونم بزنمت فهمیدیییی؟؟؟ <br>
+.... <br>
_آآره یا نه(داد) <br>
+من.. هیق.. این... هیقـ.. کارو... هیق... نکردم.. هیق... با صورتم.. هیق<br>
_پس کی کرده؟ <br>
اتفاق امروزو براش تعریف کردم<br>
عصبی نشست سرجاش سریع حرکت کرد به خونه بزرگش<br>
+لطفا کاریش نداشته باشین<br>
_ببند من واسه تو دارم ببند دهنتوووو<br>
+لطفا (با گریه) <br>
رفتیم داخل سریع رفت سمت پسر<br>
با مشت زد تویه صورتش<br>
پسر: ق... قربان چیشده<br>
کوک پاشو گذاشت رویه سینه پسر<br>
_به چه حقی رویه صورت تهیونگم زخم ایجاد کردی هاااااا؟ <br>
واسم عجیب بود خیلی واسش با ارزش شدم! <br>
_هااا<br>
پسر: قربان بل بل زبونی میکرد/_مگه نگفتم فقد من میتونم بزنمش هاااا؟/پسر: غلط کردیم/_گمشو وسایلاتو جمع کن برو بیرون/پسر: قرباان خواهش میکنم/_گفتم گمشو: با داد<br>
پسر رفت<br>
کوک برگشت سمتم دستم رو گرفت... <br>
ددامه دارد.. <br>
درو بستو خودشو نشست جلو<br>
تنها بود واسم عجیب بود<br>
+م.. من<br>
_هیس<br>
+... <br>
_همیشه اینجوری میکنه؟؟؟ <br>
+ک.. کی<br>
_این هرزه؟ <br>
+ن.. نه<br>
ماشینو یهو نگه داشت<br>
برگشت سمتم<br>
با ترس نگاهش کردم<br>
_دروغ میگی؟ <br>
+... <br>
_اره؟(با داد) <br>
+اره!(اروم) <br>
_چرا الان بهم میگی ها؟ <br>
+میگفتم کاری نمیکردین! <br>
_ببند دهنتو<br>
میخواست برگرده ک زخم رو رویه گونم دید<br>
محکم زد تویه گوشم با اشک نگاهش کردم<br>
+چ.. چرا زدین<br>
م.. من که همه کارامو درست انجام دادم<br>
_با چه اجازه ای به خودت اسیب رسوندی؟ فقد من میتونم بزنمت فهمیدیییی؟؟؟ <br>
+.... <br>
_آآره یا نه(داد) <br>
+من.. هیق.. این... هیقـ.. کارو... هیق... نکردم.. هیق... با صورتم.. هیق<br>
_پس کی کرده؟ <br>
اتفاق امروزو براش تعریف کردم<br>
عصبی نشست سرجاش سریع حرکت کرد به خونه بزرگش<br>
+لطفا کاریش نداشته باشین<br>
_ببند من واسه تو دارم ببند دهنتوووو<br>
+لطفا (با گریه) <br>
رفتیم داخل سریع رفت سمت پسر<br>
با مشت زد تویه صورتش<br>
پسر: ق... قربان چیشده<br>
کوک پاشو گذاشت رویه سینه پسر<br>
_به چه حقی رویه صورت تهیونگم زخم ایجاد کردی هاااااا؟ <br>
واسم عجیب بود خیلی واسش با ارزش شدم! <br>
_هااا<br>
پسر: قربان بل بل زبونی میکرد/_مگه نگفتم فقد من میتونم بزنمش هاااا؟/پسر: غلط کردیم/_گمشو وسایلاتو جمع کن برو بیرون/پسر: قرباان خواهش میکنم/_گفتم گمشو: با داد<br>
پسر رفت<br>
کوک برگشت سمتم دستم رو گرفت... <br>
ددامه دارد.. <br>
۴.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.