p7
p7
رفتیم بار لیا رف اونور پیش چن تا از دوستاش منم نشستم ی گوشه و نوشیدنی خوردم لیا حواسش بم نبود ک یه پسره اومد نشس پیشم
پسره: به به چ خانم خوشگلی
ا. ت: پاشو برو اعصابمو خورد نکن پسر جون
پسره: به عصبیم ک هستی
ا. ت: پاشو گورتو گم کن دیگه
مشغول فش کش کردن پسره بودم ک لیا جیغ کشید
بی اعتنا ب پسره پاشدم فرار کردم سمت لیا دیدم چاقو خورده و خونریزی داره سریع زنگ زدم اورژانس
بعد چند مین رسیدیم بیمارستا یا خدا این همون بیمارستانیه ک ته توشه
وقتی داشتن لیا رو میبردن ی جا جیم شدم تا ته منو نبینه
یواشکی وارد بیمارستان شدم ی دکتره ک از پشت شبیه ته بود داش میومد سمتم فکر کردم تهیونگه رفتم تو یکی از اتاقا و یواشکی سرمو اوردم بیرون نه اون ته نبود خدارو شکر تا سرمو برگردوندم دیدم تهیونگه وایساده داره منو نگا میکنه
ته: ا. ت؟
ا. ت: هوم؟
ته: جناب عالی تو اتاق من چیکار میکنی؟(با اخم) این لباسا تنت چیه ها؟
ا. ت: ها هیچی بغضم گرف
ته: ا. ت چیشده؟ چرا گریه میکنی اخه
ا. ت: لیااااااا
ته بدو رف بیرون و با دیدن لیا ک بیهوش افتاده بود رو تخت شوکه شد
اومد اتاقش و بم گف
ته: شما کجا بودین؟ چرا لیا چاقو خورده؟ با توام؟؟
ا. ت: هیجا ب خدا
#ویو ته
تند رفتم سمتش تا شاید چیزی بگه ک یهو زد زیر گریه
#ویو ا. ت
تا اومد سمتم فکر کردم میخ. اد منو بزنه منم از بچگی وقتی میترسم گریه میکنم
ا. ت: تو رو خدا نزن بت میگممممممممم(با گریه)
ته: ا. ت چرا همچین میکنی من نمیخام تورو بزنم فق بگو چیشده
ا. ت: میخاستن کیف لیا رو بدزدن ک مقاومت کرد و این بلا رو سرش اوردن
ته: کجا این اتفاق افتاد؟
ا. ت: خیابون
ته: بریم اون خیابونو نشونم بده
ا. ت: اهههههههههه اصن رفته بودیم بار راحت شدی
ته: بار؟
منو سواز ماشینش کرد و ادرس بارو پرسید بعد چن مین رسیدیم
ته داش با صاحب بار صحبت میکرد ک همون پسر رو اعصابه اومد سمتم
پسره: به خانوم بی اعصابه
ته: شما کی باشی
پسره: شما کی باشی
ته: شوهرشم
با گفتن این کلمه احساس امنیت کردم ته محکم مچ دستمو گرفته بود ک پسره یه لبخند خبیث زد و رف
ته داش چپ چپ نگام میکرد بعد تموم شدن حرفش با صاحب بار سوار ماشین شدیم
تو راه
ته: ا. ت تو نمیتونی دهن ب دهن مردم نزاری؟
ا. ت: چیکار کنم مدلمه
ته: مدلتو عوض کن(با داد)
با گفتن حرفش ساکت شدم و سرمو تکیه دادم ب شیشه ماشین سکوت بینمون حاکم شده بود
وقتی رسیدیم بیمارستان منو برد اتاقش و خودش رف اتاق لیا سر بزنه بعد چن مین برگشت اتاقش
ته: ا. ت ایدفه رو ازت میگذرم ک همچین لباسایی پوشیدی دفه بعد بد میبینی
ا. ت: هووووو. اصن دلم میخاد تو مگه شوهرمی هی ب من کیر میدی!؟
ته اومد سمتم
ته: شاید الان نباشم ولی قطعا یه روز میشم پس حواستو جمع کن
با گفتن حرفش شوکه شدم
از اتاق رف بیرون
رفتیم بار لیا رف اونور پیش چن تا از دوستاش منم نشستم ی گوشه و نوشیدنی خوردم لیا حواسش بم نبود ک یه پسره اومد نشس پیشم
پسره: به به چ خانم خوشگلی
ا. ت: پاشو برو اعصابمو خورد نکن پسر جون
پسره: به عصبیم ک هستی
ا. ت: پاشو گورتو گم کن دیگه
مشغول فش کش کردن پسره بودم ک لیا جیغ کشید
بی اعتنا ب پسره پاشدم فرار کردم سمت لیا دیدم چاقو خورده و خونریزی داره سریع زنگ زدم اورژانس
بعد چند مین رسیدیم بیمارستا یا خدا این همون بیمارستانیه ک ته توشه
وقتی داشتن لیا رو میبردن ی جا جیم شدم تا ته منو نبینه
یواشکی وارد بیمارستان شدم ی دکتره ک از پشت شبیه ته بود داش میومد سمتم فکر کردم تهیونگه رفتم تو یکی از اتاقا و یواشکی سرمو اوردم بیرون نه اون ته نبود خدارو شکر تا سرمو برگردوندم دیدم تهیونگه وایساده داره منو نگا میکنه
ته: ا. ت؟
ا. ت: هوم؟
ته: جناب عالی تو اتاق من چیکار میکنی؟(با اخم) این لباسا تنت چیه ها؟
ا. ت: ها هیچی بغضم گرف
ته: ا. ت چیشده؟ چرا گریه میکنی اخه
ا. ت: لیااااااا
ته بدو رف بیرون و با دیدن لیا ک بیهوش افتاده بود رو تخت شوکه شد
اومد اتاقش و بم گف
ته: شما کجا بودین؟ چرا لیا چاقو خورده؟ با توام؟؟
ا. ت: هیجا ب خدا
#ویو ته
تند رفتم سمتش تا شاید چیزی بگه ک یهو زد زیر گریه
#ویو ا. ت
تا اومد سمتم فکر کردم میخ. اد منو بزنه منم از بچگی وقتی میترسم گریه میکنم
ا. ت: تو رو خدا نزن بت میگممممممممم(با گریه)
ته: ا. ت چرا همچین میکنی من نمیخام تورو بزنم فق بگو چیشده
ا. ت: میخاستن کیف لیا رو بدزدن ک مقاومت کرد و این بلا رو سرش اوردن
ته: کجا این اتفاق افتاد؟
ا. ت: خیابون
ته: بریم اون خیابونو نشونم بده
ا. ت: اهههههههههه اصن رفته بودیم بار راحت شدی
ته: بار؟
منو سواز ماشینش کرد و ادرس بارو پرسید بعد چن مین رسیدیم
ته داش با صاحب بار صحبت میکرد ک همون پسر رو اعصابه اومد سمتم
پسره: به خانوم بی اعصابه
ته: شما کی باشی
پسره: شما کی باشی
ته: شوهرشم
با گفتن این کلمه احساس امنیت کردم ته محکم مچ دستمو گرفته بود ک پسره یه لبخند خبیث زد و رف
ته داش چپ چپ نگام میکرد بعد تموم شدن حرفش با صاحب بار سوار ماشین شدیم
تو راه
ته: ا. ت تو نمیتونی دهن ب دهن مردم نزاری؟
ا. ت: چیکار کنم مدلمه
ته: مدلتو عوض کن(با داد)
با گفتن حرفش ساکت شدم و سرمو تکیه دادم ب شیشه ماشین سکوت بینمون حاکم شده بود
وقتی رسیدیم بیمارستان منو برد اتاقش و خودش رف اتاق لیا سر بزنه بعد چن مین برگشت اتاقش
ته: ا. ت ایدفه رو ازت میگذرم ک همچین لباسایی پوشیدی دفه بعد بد میبینی
ا. ت: هووووو. اصن دلم میخاد تو مگه شوهرمی هی ب من کیر میدی!؟
ته اومد سمتم
ته: شاید الان نباشم ولی قطعا یه روز میشم پس حواستو جمع کن
با گفتن حرفش شوکه شدم
از اتاق رف بیرون
۵۹.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.