عاشقم باش پارت ³
ات:اخه کی می خواد نامزد همیچین ادم سگ اخلاقی بشه یهو دیدم جین و پسره داره میاد پایین این همون پسره بود که منو با شلاق زد
پس این ارباب زاده شونه تا جین منو دید یه لبخنده ارومی زد منم یه لبخند زدم ارباب زاده هممونو با چشم می خورد دعا میکردم که منو انتخاب نکنه مه یهو به نایون اشاره مرد
ته:تو تو انتخاب شدی
نایون:نه لطفا نه
ات:اونو نبرید
ته:خیلی زبون دراز شدید پس خودتو می خوام نه رفیقتو
جین:تهیونگ!
ته:خفه شو
دستمو گرفت برد منو تو اتاقش و پرتم کرد رو تخت
ته:زبون دارز شدی نه؟
رم خیمه زد و یه گاز محکم از گردنم گرفتم و لباشو گذاشت رو لبام و وحشیانه مک میزد و من اصلا همراهی نمیکردم مدام از لبام گاز میگرفت.....
پرش زمانی صبح
پا شدم با یاداوری خاطرات دیشب اشکم در اومد ارباب نشسته بود حلوی ایینه راحت داشت لباسشو میپوشید
ته:چرا گریه میکنی؟
ات:گریه نکنم؟ چرا نمی تونم به عنوانه یه ندیمه هم زندگی درستی داشته باشم تو بهم دست زدی!(گریه)
دیدم اومد جلو صورتم
ته:تو دیگه زنه منی! و باید تحت فرمانه من باشی از الان به بعد هم اتاقت اینجاست اها یاداوری کنم هنوزم وحشیم زبون درازی کنی تنبیه میشی! الانم بلند میشی میری کاراتو انجام بدی!
سعی کردم بلند شم ولی نمیشد زیره دلم وحشتناک درد میکرد پاشدم اومد برم بیرون افتادم که ارباب منو گرفت
ته:خوبی؟
ات:نمیتونم راه برم.....
ته:عه خب پس باید کار کنی برو بیرون
ولم کرد با کمک دیوار سعی کردم برم پایین اومدم از پله برم پایین که یه دختره اومد پاشو گذاشت جلو پام و منم جون نداشتم از یعالمه پله افتادم پایین
ته ویو
رفتم که برم سره مار دیدم ات وایساده شاید واقعا حالش بده دیدم ملیسا پاشو واسه عمد گذاشت جلو ی پای ات دیدم ات افتادپایین
ته:اتتت(داد)
ملیسا:واییی ددی چی شد باور کن حواسم نبود
ته:ملیسا باید واسه این کارت توجیه داشته باشی
رفتم پایین دیدم از سره ات داره خون میاد
جین:چخبره؟
ته:خفشو بیا کمک
سریع بلندش کردیم رفتیم بیمارستان و سریع ات رو بردن اتاق
پرش زمانی چند دقیقه بعد
دکتر:همراه خانم پارک ات
ته:من هستم
دکتر:چه نسبتی با ایشون دارید؟
ته:همسرشم
دکتر:ایشون خیلی ضعیف هستن مراعتشون کنید یکمم سرشون ضربه خورده ولی دلشون درده باید امروز رو استراحت کنه
ته:میتونم ببرمش؟
دکتر:بله حتما
رفتم تو اتاق ات دیدم دستش تو سرشه
ات:ایی سرم خدایا
ته:بهتری؟
ات: ارباب
رفتم جلوش و دستمو دراز کردم یکم تعجب کرد ولی دستمو گرفت کمکش کردم بلند شه
ات ویو
کمکم کرد تا داخل ماشین برم
پرش زمانی عمارت
دم در که بودیم
ته:فک نکن دوست دارم تو فقط یه هرزه ای! میفهمی هرزه!
ات:انتظار نداشتم چیزه دیگه ای بشنوم:)
پس این ارباب زاده شونه تا جین منو دید یه لبخنده ارومی زد منم یه لبخند زدم ارباب زاده هممونو با چشم می خورد دعا میکردم که منو انتخاب نکنه مه یهو به نایون اشاره مرد
ته:تو تو انتخاب شدی
نایون:نه لطفا نه
ات:اونو نبرید
ته:خیلی زبون دراز شدید پس خودتو می خوام نه رفیقتو
جین:تهیونگ!
ته:خفه شو
دستمو گرفت برد منو تو اتاقش و پرتم کرد رو تخت
ته:زبون دارز شدی نه؟
رم خیمه زد و یه گاز محکم از گردنم گرفتم و لباشو گذاشت رو لبام و وحشیانه مک میزد و من اصلا همراهی نمیکردم مدام از لبام گاز میگرفت.....
پرش زمانی صبح
پا شدم با یاداوری خاطرات دیشب اشکم در اومد ارباب نشسته بود حلوی ایینه راحت داشت لباسشو میپوشید
ته:چرا گریه میکنی؟
ات:گریه نکنم؟ چرا نمی تونم به عنوانه یه ندیمه هم زندگی درستی داشته باشم تو بهم دست زدی!(گریه)
دیدم اومد جلو صورتم
ته:تو دیگه زنه منی! و باید تحت فرمانه من باشی از الان به بعد هم اتاقت اینجاست اها یاداوری کنم هنوزم وحشیم زبون درازی کنی تنبیه میشی! الانم بلند میشی میری کاراتو انجام بدی!
سعی کردم بلند شم ولی نمیشد زیره دلم وحشتناک درد میکرد پاشدم اومد برم بیرون افتادم که ارباب منو گرفت
ته:خوبی؟
ات:نمیتونم راه برم.....
ته:عه خب پس باید کار کنی برو بیرون
ولم کرد با کمک دیوار سعی کردم برم پایین اومدم از پله برم پایین که یه دختره اومد پاشو گذاشت جلو پام و منم جون نداشتم از یعالمه پله افتادم پایین
ته ویو
رفتم که برم سره مار دیدم ات وایساده شاید واقعا حالش بده دیدم ملیسا پاشو واسه عمد گذاشت جلو ی پای ات دیدم ات افتادپایین
ته:اتتت(داد)
ملیسا:واییی ددی چی شد باور کن حواسم نبود
ته:ملیسا باید واسه این کارت توجیه داشته باشی
رفتم پایین دیدم از سره ات داره خون میاد
جین:چخبره؟
ته:خفشو بیا کمک
سریع بلندش کردیم رفتیم بیمارستان و سریع ات رو بردن اتاق
پرش زمانی چند دقیقه بعد
دکتر:همراه خانم پارک ات
ته:من هستم
دکتر:چه نسبتی با ایشون دارید؟
ته:همسرشم
دکتر:ایشون خیلی ضعیف هستن مراعتشون کنید یکمم سرشون ضربه خورده ولی دلشون درده باید امروز رو استراحت کنه
ته:میتونم ببرمش؟
دکتر:بله حتما
رفتم تو اتاق ات دیدم دستش تو سرشه
ات:ایی سرم خدایا
ته:بهتری؟
ات: ارباب
رفتم جلوش و دستمو دراز کردم یکم تعجب کرد ولی دستمو گرفت کمکش کردم بلند شه
ات ویو
کمکم کرد تا داخل ماشین برم
پرش زمانی عمارت
دم در که بودیم
ته:فک نکن دوست دارم تو فقط یه هرزه ای! میفهمی هرزه!
ات:انتظار نداشتم چیزه دیگه ای بشنوم:)
۲۴.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.