عشق ممنوعه 🧡 ☆Part ۱۴☆
تهیونگ: برای چی اینکارو کردی؟
سومی: اونش به خودم مربوطه
تهیونگ: سومی تو همینجا میمونی الانم زنگ بزن بگو اون پرستارو نفرستن
سومی: برای چی باید همچین کاری بکنم؟
تهیونگ: چون من لعنتی دیوونه وار عاشقت شدم
سومی: چی؟! تو..
تهیونگ: آره من عاشقت شدم نمیخواستم به خودم بقبولونم ولی من واقعا عاشقت شدم سومی خواهش میکنم از اینجا نرو ازت خواهش میکنم من اشتباه کرد بخاطر یه موضوعی اعصابم خورد بود سر تو خالیش کردم لطفا منو ببخش من نمیگم بزور عاشق من شو ولی خواهشا از اینجا نرو
سومی: کی گفته من به تو حسی ندارم؟
تهیونگ: یعنی..
سومی: منم عاشقتم کیم تهیونگ
تهیونگ باورش نمیشد که این حس دو طرفست دیگه نمیتونست تحمل کنه و رفت نزدیک سومی و لبش رو نزدیک لب سومی برد و وقتی دید اون هیچ مخالفتی نداره لباش رو روی لبای سومی کوبوند و شروع به مک زدن کرد و تا چند دقیقه فقط صدای بوسه های خیسشون تو اتاق پیچیده بود سومی دستاش رو روی سینه های تهیونگ قرار داده بود و توی بوسه باهاش همراهی میکرد تا اینکه بالاخره بعد از پنج دقیقه از هم جدا شدن و تهیونگ سومی رو توی آغوشش کشید
تهیونگ: ازت ممنونم که بهم یه فرصت دادی تا عشقمو بهت ثابت کنم قول میدم برات بهترین زندگی رو بسازم عشق من
سومی فقط سکوت کرده بود و از آغوش تهیونگ لذت میبرد ، بعد از چند مین از هم جدا شدن و سومی تلفن رو برداشت و زنگ زد به شرکت و بهشون گفت میمونه
تهیونگ: چقدر عکسالعمل سریعی داشت شرکتت سریع جایگزین پیدا کرده بود برات
سومی: اوهوم ولی تهیونگ شی
تهیونگ: جانم بیب
سومی: دیشب جنابعالی با دختر عموت خوابیدی مثل اینکه
تهیونگ: نگو که باز صدا شنیدی اومدی بالا و دیدی اون صحنرو
سومی: دقیقا همینطوره و سعی نکن بحث رو بپیچونی توضیح بده
تهیونگ: خب من کامل مست بودم اونم ازم سوء استفاده کرد باور کن از قصد نبود
سومی: باورم میکنم ولی حسودی کردن منو میخوای چیکار کنی؟
تهیونگ: خب میتونیم الان همونکارو انجام بدیم تا حسودیت رفع بشه
سومی: چییییی؟! حرفشم نزن فعلا زوده
تهیونگ: باشه بابا چرا هل میکنی تو؟!
سومی: ایششش
تهیونگ: خب حالا بیا یکم بخوابیم من خیلی خستم
سومی: چه زود پسر خاله میشی تو
تهیونگ: بیخیال بیا بغلم
تهیونگ سومی رو بغل کرد و هر دو توی آغوش هم بخواب رفتن
کپی ممنوع ❌
سومی: اونش به خودم مربوطه
تهیونگ: سومی تو همینجا میمونی الانم زنگ بزن بگو اون پرستارو نفرستن
سومی: برای چی باید همچین کاری بکنم؟
تهیونگ: چون من لعنتی دیوونه وار عاشقت شدم
سومی: چی؟! تو..
تهیونگ: آره من عاشقت شدم نمیخواستم به خودم بقبولونم ولی من واقعا عاشقت شدم سومی خواهش میکنم از اینجا نرو ازت خواهش میکنم من اشتباه کرد بخاطر یه موضوعی اعصابم خورد بود سر تو خالیش کردم لطفا منو ببخش من نمیگم بزور عاشق من شو ولی خواهشا از اینجا نرو
سومی: کی گفته من به تو حسی ندارم؟
تهیونگ: یعنی..
سومی: منم عاشقتم کیم تهیونگ
تهیونگ باورش نمیشد که این حس دو طرفست دیگه نمیتونست تحمل کنه و رفت نزدیک سومی و لبش رو نزدیک لب سومی برد و وقتی دید اون هیچ مخالفتی نداره لباش رو روی لبای سومی کوبوند و شروع به مک زدن کرد و تا چند دقیقه فقط صدای بوسه های خیسشون تو اتاق پیچیده بود سومی دستاش رو روی سینه های تهیونگ قرار داده بود و توی بوسه باهاش همراهی میکرد تا اینکه بالاخره بعد از پنج دقیقه از هم جدا شدن و تهیونگ سومی رو توی آغوشش کشید
تهیونگ: ازت ممنونم که بهم یه فرصت دادی تا عشقمو بهت ثابت کنم قول میدم برات بهترین زندگی رو بسازم عشق من
سومی فقط سکوت کرده بود و از آغوش تهیونگ لذت میبرد ، بعد از چند مین از هم جدا شدن و سومی تلفن رو برداشت و زنگ زد به شرکت و بهشون گفت میمونه
تهیونگ: چقدر عکسالعمل سریعی داشت شرکتت سریع جایگزین پیدا کرده بود برات
سومی: اوهوم ولی تهیونگ شی
تهیونگ: جانم بیب
سومی: دیشب جنابعالی با دختر عموت خوابیدی مثل اینکه
تهیونگ: نگو که باز صدا شنیدی اومدی بالا و دیدی اون صحنرو
سومی: دقیقا همینطوره و سعی نکن بحث رو بپیچونی توضیح بده
تهیونگ: خب من کامل مست بودم اونم ازم سوء استفاده کرد باور کن از قصد نبود
سومی: باورم میکنم ولی حسودی کردن منو میخوای چیکار کنی؟
تهیونگ: خب میتونیم الان همونکارو انجام بدیم تا حسودیت رفع بشه
سومی: چییییی؟! حرفشم نزن فعلا زوده
تهیونگ: باشه بابا چرا هل میکنی تو؟!
سومی: ایششش
تهیونگ: خب حالا بیا یکم بخوابیم من خیلی خستم
سومی: چه زود پسر خاله میشی تو
تهیونگ: بیخیال بیا بغلم
تهیونگ سومی رو بغل کرد و هر دو توی آغوش هم بخواب رفتن
کپی ممنوع ❌
۵۲.۸k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.