پارت•12•
ویو ات
منم گفتم
+ باشه پیشت میمونم ولی لیا رو ول کن
تهیونگ هم اسلحه رو از سر لیا پایین اورد و رو به من خم شد و گفت
_آفرین بیبی خوب به حرف ددیت گوش کن
بعد تهیونگ منو براید استایل بغل کرد و بردش سمت اتاق خودش و درو پشت سرش قفل کرد و هی بهم نزدیک میشد و منم میرفتم عقب تا خوردم به و دیوار تهیونگ هم دستاشو روی دیوار گذاشت و گفت
_اماده ای
+چ...
تا خواستم حرف بزنم شروع کرد به بوسیدن لبام انقدر وحشیانه می مکید که میتونستم طعم خون رو توی دهنم حس کنم و بعد از لبام دست کشیدن و اروم رفت کنار گردنم و موهامو بو می کرد و روی گردنم کیس های مارک دار می ذاشت بعد که از کارش دست کشید گفت
_خیلی عالی بود بیب
+اهوم...راستی بچمون کو؟
_بچمون؟تو..تو بچه داری
+اهوم از وقتی از پیشت رفتم حامله بودم وقتی رفتم متوجه شدم و الان یه دختر به اسم نایون داریم
_واقعا؟(تعجب)
+آره(خوشحال)
تهیونگ منو بلند کرد و رو هوا چرخوند و بعد منو اورد پایین ودستاش رو روی صورت قاب کرد و گفت
_بابا شدم یعنی؟(ذوق)
+ارع بابا شدی
ویو ات
نمیدونم چرا ولی خوشحال شدم وقتی پیش تهیونگ بودم الان میفهمم که دوسش دارم برای همین بهش گفتم
+میدونی من خیلی ازت متنفر بودم اما الان دیوانه بار عاشقتم(خوشحال،لبخند)
_ولی من بیشتر دوست دارم
بعد بهش گفتم منو ببره خونه سوهی ادرس رو بهش گفتم تا بریم نایون رو بیاریم رفتیم خونه ی سوهی و
در زدم که یهو...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
منم گفتم
+ باشه پیشت میمونم ولی لیا رو ول کن
تهیونگ هم اسلحه رو از سر لیا پایین اورد و رو به من خم شد و گفت
_آفرین بیبی خوب به حرف ددیت گوش کن
بعد تهیونگ منو براید استایل بغل کرد و بردش سمت اتاق خودش و درو پشت سرش قفل کرد و هی بهم نزدیک میشد و منم میرفتم عقب تا خوردم به و دیوار تهیونگ هم دستاشو روی دیوار گذاشت و گفت
_اماده ای
+چ...
تا خواستم حرف بزنم شروع کرد به بوسیدن لبام انقدر وحشیانه می مکید که میتونستم طعم خون رو توی دهنم حس کنم و بعد از لبام دست کشیدن و اروم رفت کنار گردنم و موهامو بو می کرد و روی گردنم کیس های مارک دار می ذاشت بعد که از کارش دست کشید گفت
_خیلی عالی بود بیب
+اهوم...راستی بچمون کو؟
_بچمون؟تو..تو بچه داری
+اهوم از وقتی از پیشت رفتم حامله بودم وقتی رفتم متوجه شدم و الان یه دختر به اسم نایون داریم
_واقعا؟(تعجب)
+آره(خوشحال)
تهیونگ منو بلند کرد و رو هوا چرخوند و بعد منو اورد پایین ودستاش رو روی صورت قاب کرد و گفت
_بابا شدم یعنی؟(ذوق)
+ارع بابا شدی
ویو ات
نمیدونم چرا ولی خوشحال شدم وقتی پیش تهیونگ بودم الان میفهمم که دوسش دارم برای همین بهش گفتم
+میدونی من خیلی ازت متنفر بودم اما الان دیوانه بار عاشقتم(خوشحال،لبخند)
_ولی من بیشتر دوست دارم
بعد بهش گفتم منو ببره خونه سوهی ادرس رو بهش گفتم تا بریم نایون رو بیاریم رفتیم خونه ی سوهی و
در زدم که یهو...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
۱۰.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.