~~~فیک خانواده مخفی جئون(همسر مخفی)~~~
پارت : 15
همونطور که جونگکوک قولشو داده بود شب سیوانو به شهربازی برد ؛ بچه که بودم پدرم در ازای هر بیستی که میگرفتم شبا همراه مادرم منو به شهربازی می آورد اما...نوزده ساله که خبری ازش ندارم !!
به جونگکوک نگاه کردم اگه...اگه اونم مثل پدرم سیوانو ول کنه چی ؟؟
اگه ترکش کنه ؟!
اونوقت پسر کوچولو من خیلی آسیب میبینه !!
سیوان انقد ذوق داشت میخواست کل وسایل شهربازی رو سوار بشه !
جونگکوک اونو به بازی برد !
به هوای تاریک بالای سرم نگاهی انداختم !
امشب با وجود فصل زمستون هوای خنک و نسیم گرمی میوزید انگار امشب مود تابستون و فصل گرماش بود !!
جونگکوک سیوان تا تونستن باهام بازی کردن و ساعت 04:07 صبح به عمارت برگشتیم.
سیوان انقد خسته بود که داخل ماشین خوابش برده بود
از ماشین پیاده شدم و بغلش کردم
_سنگینه ! خودم میبرمش !
بدخواب میشه !
سیوانو از بغلم گرفت
به سمت پله های مارپیچی رفت
پشت سرش حرکت کردم
تو این مدت کم مشغول آنالیز کردن سیوان و پدرش بودم !
موهای فر خوش رنگش به جونگوک رفته بود !
هیکلش حتی ، قدش ، بینی خوش فرمش !
فقط چشماش به من رفته بود !
اخمی کردم ، تقریبا همه چیش به پدرش رفته بود انگار که جونگکوک بار دیگه کوچیک شده
ولی من دوست داشتم شبیه من باشه !
ناخواسته زمزمه کردم
چرا همه چیش به تو رفته !!
جونگکوک آروم بچه رو رو تختش گذاشت و بلند شد
انگشت شصت شو به لب پایینیش کشید و آروم مثل خودم زمزمه کرد
_چون..پدر خوشتیپی داشته !!
همونطور که جونگکوک قولشو داده بود شب سیوانو به شهربازی برد ؛ بچه که بودم پدرم در ازای هر بیستی که میگرفتم شبا همراه مادرم منو به شهربازی می آورد اما...نوزده ساله که خبری ازش ندارم !!
به جونگکوک نگاه کردم اگه...اگه اونم مثل پدرم سیوانو ول کنه چی ؟؟
اگه ترکش کنه ؟!
اونوقت پسر کوچولو من خیلی آسیب میبینه !!
سیوان انقد ذوق داشت میخواست کل وسایل شهربازی رو سوار بشه !
جونگکوک اونو به بازی برد !
به هوای تاریک بالای سرم نگاهی انداختم !
امشب با وجود فصل زمستون هوای خنک و نسیم گرمی میوزید انگار امشب مود تابستون و فصل گرماش بود !!
جونگکوک سیوان تا تونستن باهام بازی کردن و ساعت 04:07 صبح به عمارت برگشتیم.
سیوان انقد خسته بود که داخل ماشین خوابش برده بود
از ماشین پیاده شدم و بغلش کردم
_سنگینه ! خودم میبرمش !
بدخواب میشه !
سیوانو از بغلم گرفت
به سمت پله های مارپیچی رفت
پشت سرش حرکت کردم
تو این مدت کم مشغول آنالیز کردن سیوان و پدرش بودم !
موهای فر خوش رنگش به جونگوک رفته بود !
هیکلش حتی ، قدش ، بینی خوش فرمش !
فقط چشماش به من رفته بود !
اخمی کردم ، تقریبا همه چیش به پدرش رفته بود انگار که جونگکوک بار دیگه کوچیک شده
ولی من دوست داشتم شبیه من باشه !
ناخواسته زمزمه کردم
چرا همه چیش به تو رفته !!
جونگکوک آروم بچه رو رو تختش گذاشت و بلند شد
انگشت شصت شو به لب پایینیش کشید و آروم مثل خودم زمزمه کرد
_چون..پدر خوشتیپی داشته !!
۱.۰k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.