وقتی پریود میشی p1
بنگ چان : رسما داری پادشاهی میکنی برای خودت
چانی اصلا نمیزاره چیزی اذیتت کنه
البته که معمولا اون هفته کارای مهمشو کنسل میکنه سعی میکنه پیش تو باشه اما در صورتی که نشه هم از راه دور حواسش بهت هست و برات خوراکی سفارش میده بیارن دم خونه و بهت زنگ میزنه تا احساس تنهایی نکنی
لینو : اینجور مسائلتو بهش نمیگفتی..
با خودت فک میکردی احتمالا ری اکشن خاصی بهت نشون نده و کاری از دستش بر نیاد
اما یه روز با درد شدید از خواب بیدار شدی و لینو متوجه شد
با اینکه هیچی نمی گفت ولی مشخص بود که نگرانت شده بود و فقط کافی بود اراده کنی تا آماده شه برات .... مخصوصا غذاهای خوشمزه اش عین دارو بود برات
چانگبین : معمولا خونه نبود ... سر این قضیه چند دفعه دعواتون شده بود
اما خب ... سعی میکردی بهش حق بدی و درکش کنی
یه روز بی خبر زنگ در خورد و پر انرژی تر از همیشه اومد خونه
از اومدنش خوشحال بودی که با متوجه شدن اینکه دوره ات شروع شده رفتی دستشویی و وقتی داشتی میومدی بیرون زیر لب غر غر میکردی با خودت که از چشم چانگبین دور نموند و برای فرداشم مرخصی گرفت تا حداقل تو این دو رو بهترین مراقبت و ازت داشته باشه
هیونجین : تو جمع دوستانه ی دانشگاهیت بودی و اصلا حالت خوب نبود .... سر میز شام بودید که از شدت درد غش کردی .
بردنت بیمارستان و به هیونجین زنگ زده شد
با تمام سرعت خودشو رسوند و با وارد شدنش تو اتاق و دیدن قیافه نگرانش زدی زیر گریه که سریعا بغلت کرد تا آرومت کنه
دستت خودت نبود احساسات و دردت قاطی شده بود و نمیدونستی داری چیکار میکنی اما به هر شکلی بود هیونجین بردت خونه و بهترین مراقبت و ازت کرد
چانی اصلا نمیزاره چیزی اذیتت کنه
البته که معمولا اون هفته کارای مهمشو کنسل میکنه سعی میکنه پیش تو باشه اما در صورتی که نشه هم از راه دور حواسش بهت هست و برات خوراکی سفارش میده بیارن دم خونه و بهت زنگ میزنه تا احساس تنهایی نکنی
لینو : اینجور مسائلتو بهش نمیگفتی..
با خودت فک میکردی احتمالا ری اکشن خاصی بهت نشون نده و کاری از دستش بر نیاد
اما یه روز با درد شدید از خواب بیدار شدی و لینو متوجه شد
با اینکه هیچی نمی گفت ولی مشخص بود که نگرانت شده بود و فقط کافی بود اراده کنی تا آماده شه برات .... مخصوصا غذاهای خوشمزه اش عین دارو بود برات
چانگبین : معمولا خونه نبود ... سر این قضیه چند دفعه دعواتون شده بود
اما خب ... سعی میکردی بهش حق بدی و درکش کنی
یه روز بی خبر زنگ در خورد و پر انرژی تر از همیشه اومد خونه
از اومدنش خوشحال بودی که با متوجه شدن اینکه دوره ات شروع شده رفتی دستشویی و وقتی داشتی میومدی بیرون زیر لب غر غر میکردی با خودت که از چشم چانگبین دور نموند و برای فرداشم مرخصی گرفت تا حداقل تو این دو رو بهترین مراقبت و ازت داشته باشه
هیونجین : تو جمع دوستانه ی دانشگاهیت بودی و اصلا حالت خوب نبود .... سر میز شام بودید که از شدت درد غش کردی .
بردنت بیمارستان و به هیونجین زنگ زده شد
با تمام سرعت خودشو رسوند و با وارد شدنش تو اتاق و دیدن قیافه نگرانش زدی زیر گریه که سریعا بغلت کرد تا آرومت کنه
دستت خودت نبود احساسات و دردت قاطی شده بود و نمیدونستی داری چیکار میکنی اما به هر شکلی بود هیونجین بردت خونه و بهترین مراقبت و ازت کرد
۸.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.