وانشات (وقتی بهت سیلی میزنه) پارت ۲
#وانشات
#لینو
#مینهو
(مینهو)
نشسته بود روی مبل و سرشو بین دستاش گرفته بود و دستاش به طرز فجیحی داشتن میلرزیدن.
تمام وسایل های خونه بهم ریخته بود و چند تا از گلدونا و بشقاب های روی میز هم شکسته بودن و روشون لکه های غلیظ خون نمایان شده بود.
دست و کنار پیشونیش به خاطر همین بریده بود و خونریزی میکرد . براش قابل درک نبود که چرا این کارو باهات کرده و مدام خودشو سرزنش میکرد.
منتظر بود که برگردی و مدام نگاهشو به ساعت میداد و بعد به در ورودی خونه نگاه میکرد اما خبری ازت نبود.
گوشیتو جا گذاشته بودی و اینکه نمیتونست حتی بهت زنگ بزنه هم دیوونش میکرد .
دیگه بعد از چند دقیقه نتوسنت تحمل کنه و سوئیچ ماشین رو برداشت و به سمت در خروجی رفت .
دستاش به شدت خونریزی داشتن و کنار پیشونیش هم همین طور بود و این بی حالش کرده بود اما بازم با همون جونی که داشت سوار ماشین شد و برای اینکه شاید بتونه پیدات کنه راه افتاد.
(ا.ت)
جمعیت زیادی اون پایین بودن که همشون داشتن نگاهت میکردن و توی گوش هم دیگه پچ پچ میکردن.
ازشون متنفر بودی از این وضعیت متنفر بودی از اینکه اینقدر ضعیف و شکسته شده بودی که الان میخواستی خودتو از یک آپارتمان ۵ طبیقه ای متروکه بندازی پایین دیوونت میکرد اما چی میشد کرد الان نفرتت نسبت به خودت بیشتر از هر کس دیگه ای بود حتی به جرعت میتونستی بگی که مینهو حق داشت باهات اینطوری رفتار بکنه ، شاید تچ واقعاً زیادی برای همه نفرت انگیز بودی .
(مینهو)
توی تمام کوچه و پست کوچه هارو میگشت به امید اینکه پیدات کنه اما توی این بارون قطعاً خیلی سخت بود و همین طور شب هم شده بود و واقعاً درست و درمون نمیشد اطراف رو دید ، به همین خاطر تصمیم میگیره از ماشین پیاده بشه و با پای پیاده به گشتن ادامه بده.
ماشین رو پارک کرد و پیاده شد و به سمت کوچه های تنگی که فک میکرد ممکنه رفتی باشی رفت اما بعد از کلی گشت و گذار نتونست ردی ازت پیدا کنه که با شنیدن صدای جیغ و داد مردم که از سمت خیابونی که همون اطراف بود میومد ، سری به سمتش دوید که با جمعیتی انبوه با مردم مواجه شد
×اون دیوونه شده
÷ خدای من چقدر جوونه چرا داره این کارو میکنه
= باورم نمیشه
! یکی باید نجاتش بده
مینهو هنوز اون پشت وایستاده بود و هیچ دیدی از اتفاقی که داشت میوفتاد نداشت و فقط پچ پچ های مردم رو میشنید پس تصمیم گرفتم آدما رو کنار بزنه تا ببینه دقیقا این انبوه از جمعیت برای چه چیزی جمع شدن.
#لینو
#مینهو
(مینهو)
نشسته بود روی مبل و سرشو بین دستاش گرفته بود و دستاش به طرز فجیحی داشتن میلرزیدن.
تمام وسایل های خونه بهم ریخته بود و چند تا از گلدونا و بشقاب های روی میز هم شکسته بودن و روشون لکه های غلیظ خون نمایان شده بود.
دست و کنار پیشونیش به خاطر همین بریده بود و خونریزی میکرد . براش قابل درک نبود که چرا این کارو باهات کرده و مدام خودشو سرزنش میکرد.
منتظر بود که برگردی و مدام نگاهشو به ساعت میداد و بعد به در ورودی خونه نگاه میکرد اما خبری ازت نبود.
گوشیتو جا گذاشته بودی و اینکه نمیتونست حتی بهت زنگ بزنه هم دیوونش میکرد .
دیگه بعد از چند دقیقه نتوسنت تحمل کنه و سوئیچ ماشین رو برداشت و به سمت در خروجی رفت .
دستاش به شدت خونریزی داشتن و کنار پیشونیش هم همین طور بود و این بی حالش کرده بود اما بازم با همون جونی که داشت سوار ماشین شد و برای اینکه شاید بتونه پیدات کنه راه افتاد.
(ا.ت)
جمعیت زیادی اون پایین بودن که همشون داشتن نگاهت میکردن و توی گوش هم دیگه پچ پچ میکردن.
ازشون متنفر بودی از این وضعیت متنفر بودی از اینکه اینقدر ضعیف و شکسته شده بودی که الان میخواستی خودتو از یک آپارتمان ۵ طبیقه ای متروکه بندازی پایین دیوونت میکرد اما چی میشد کرد الان نفرتت نسبت به خودت بیشتر از هر کس دیگه ای بود حتی به جرعت میتونستی بگی که مینهو حق داشت باهات اینطوری رفتار بکنه ، شاید تچ واقعاً زیادی برای همه نفرت انگیز بودی .
(مینهو)
توی تمام کوچه و پست کوچه هارو میگشت به امید اینکه پیدات کنه اما توی این بارون قطعاً خیلی سخت بود و همین طور شب هم شده بود و واقعاً درست و درمون نمیشد اطراف رو دید ، به همین خاطر تصمیم میگیره از ماشین پیاده بشه و با پای پیاده به گشتن ادامه بده.
ماشین رو پارک کرد و پیاده شد و به سمت کوچه های تنگی که فک میکرد ممکنه رفتی باشی رفت اما بعد از کلی گشت و گذار نتونست ردی ازت پیدا کنه که با شنیدن صدای جیغ و داد مردم که از سمت خیابونی که همون اطراف بود میومد ، سری به سمتش دوید که با جمعیتی انبوه با مردم مواجه شد
×اون دیوونه شده
÷ خدای من چقدر جوونه چرا داره این کارو میکنه
= باورم نمیشه
! یکی باید نجاتش بده
مینهو هنوز اون پشت وایستاده بود و هیچ دیدی از اتفاقی که داشت میوفتاد نداشت و فقط پچ پچ های مردم رو میشنید پس تصمیم گرفتم آدما رو کنار بزنه تا ببینه دقیقا این انبوه از جمعیت برای چه چیزی جمع شدن.
۱۶.۱k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.