سناریو
وقتی بعد چند وقت همو میبینید و تو داری میگی :اوه شت اگر (اسمشون)بود خیلی خوب میشد(وقتی اکستن)
نامجون:هنوزم هست بیب
جین تو ذهنش فاخ هنوزم بهم فکر میکنه:اگر توهم بودی شاید حالش بهتر بود
مین یونگی (خیلی رسمی شد) :چیشده از کسی که ازش متنفری یاد کردی؟ (میره...مود اقای یونگی)
هوبی: وادفا..، تو میگفتی بدون من همه چیز قشنگتره چی شد؟ خیلی خوش نمی گذره نه؟ (ایشون با جیمین امده بیرون و مجبور شد پشت اقا بره)
جیمین: فکر نمی کردم حتی بهم فکر کنی ولی الان میگی بهم نیاز داری😔😂(باخنده سادیسمی میزنه)
ته:بدون من همه چیز بد میگذره (دستش رو دور گردنت میدازه)
کوک دستش رو ناگهانی دور کمرت میگیره: دلت واسه صاحبت تنگ شده؟
نامجون:هنوزم هست بیب
جین تو ذهنش فاخ هنوزم بهم فکر میکنه:اگر توهم بودی شاید حالش بهتر بود
مین یونگی (خیلی رسمی شد) :چیشده از کسی که ازش متنفری یاد کردی؟ (میره...مود اقای یونگی)
هوبی: وادفا..، تو میگفتی بدون من همه چیز قشنگتره چی شد؟ خیلی خوش نمی گذره نه؟ (ایشون با جیمین امده بیرون و مجبور شد پشت اقا بره)
جیمین: فکر نمی کردم حتی بهم فکر کنی ولی الان میگی بهم نیاز داری😔😂(باخنده سادیسمی میزنه)
ته:بدون من همه چیز بد میگذره (دستش رو دور گردنت میدازه)
کوک دستش رو ناگهانی دور کمرت میگیره: دلت واسه صاحبت تنگ شده؟
۱۰.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.