فرزند خوانده
پارت ۱۶
جیمین : ای سرم
کوک: آخ نابود شدم
بلند میشن از رو مبل
کوک : خودت بگو چکارت کنم
ا.ت: ام بنظرم من برم بهتر باشه
که دیدم جیمین اومد گرفتم
ا.ت: یاااا ولم کنید مگه چکار کردم
کوک و جیمین : سرمون رو نابود کردی بچه
ا.ت: بچه عمتونه من بزرگم ولم کنید لطفا
جیمین : نمیشه
ا.ت: خب میخاین بامن چکار کنید
که دیدم کوک در گوش جیمین یه چی گفت و جیمینم تایید کرد و کوک گفت
کوک: شاید بکشمت
کوک ویو
تو گوش جیمین گفتم بیا الکی بگیم میخایم بکشیمش
جیمینم تایید کرد
ا.ت:چراااااا
جوابشو ندادم کخ دیدم در باز شد و یونا اومد تو که تو اون وضع که دوتاشون منو گرفته بودن همه برگشتیم سمتش
ا.ت: خب ولم کنید دیگه عهههههه
نمیدونم یونا چه فکری کرده ولی یه پوزخند رو مخی میزنه
ا.ت: ولم میکنید یا گازتون بگیرم
جیمین ولم میکنه ولی کوک برآید استایل بغلم میکنه
ا.ت: بزارم زمینننن
دستو پا میزنم
کوک : اگه بزارم زمین در میری
یونا: عشقم چرا اون رو بغل کردی(با عشوه)
کوک: صد بار گفتم که به من نگو عشقم
ا.ت: وای ولم کنننننننننننننن
کوک: یه دقیقه خفه شو(باعصبانیت)
ا.ت: بزارم زمین (با بغض)
کوک: صدات رو ببر تا نبریدمش
ا.ت: نمیخام نمیبرم
که دیدم منو برد تو اتاق و درو روم قفل کرد چرا ابن کارو کرد مگه چکارش کردم که بغضم با صدای بدی ترکید
پرش زمانی به شب
هنوز تو اتاق بودم رفته بودم زیر پتو و به دیوار نگا میکردم که در باز شد وا کنشی نشون ندادم
کوک: ا.ت
جوابی ندادم
کوک: مگه با تو نیستم(با داد)
بازم جوابی بهش ندادم که با عصبانیت اومد سمت و پتو رو از روم کشید و روم خیمه زد
کوک: که جواب منو نمیدی
بازم حرفی نزدم که گفت
کوک: تبریک میگم تنبیه شد
وقتی اینو گفت گفتم
ا.ت : تنبیه چیه
کوک: میبینی
(خودتون تصور کنید یه چیز خشن رو)
ا.ت: تو بامن چکار کردی چرا به من دست زدی(با گریه و داد)
کوک:هیس بیا ماساژت بدم خوب شی
ا.ت: نمیخوام برو از ت متنفرم(گریه و داد)
کوک : صدات رو برام بالا نبر (عصبانیت و ترسناک)
کوک ویو
بردمش حموم زیر دلش رو ماساژ دادم شستمش خودمم شستم آوردمش بیرون گذاشتمش رو تخت لباس پوشیدم اونم لباس پوشید از تو کشاب بهش مسکن دادم خورد
کوک: بیا شام نخوردی بیا شام بخور
ا.ت:.......
خماری😁
جیمین : ای سرم
کوک: آخ نابود شدم
بلند میشن از رو مبل
کوک : خودت بگو چکارت کنم
ا.ت: ام بنظرم من برم بهتر باشه
که دیدم جیمین اومد گرفتم
ا.ت: یاااا ولم کنید مگه چکار کردم
کوک و جیمین : سرمون رو نابود کردی بچه
ا.ت: بچه عمتونه من بزرگم ولم کنید لطفا
جیمین : نمیشه
ا.ت: خب میخاین بامن چکار کنید
که دیدم کوک در گوش جیمین یه چی گفت و جیمینم تایید کرد و کوک گفت
کوک: شاید بکشمت
کوک ویو
تو گوش جیمین گفتم بیا الکی بگیم میخایم بکشیمش
جیمینم تایید کرد
ا.ت:چراااااا
جوابشو ندادم کخ دیدم در باز شد و یونا اومد تو که تو اون وضع که دوتاشون منو گرفته بودن همه برگشتیم سمتش
ا.ت: خب ولم کنید دیگه عهههههه
نمیدونم یونا چه فکری کرده ولی یه پوزخند رو مخی میزنه
ا.ت: ولم میکنید یا گازتون بگیرم
جیمین ولم میکنه ولی کوک برآید استایل بغلم میکنه
ا.ت: بزارم زمینننن
دستو پا میزنم
کوک : اگه بزارم زمین در میری
یونا: عشقم چرا اون رو بغل کردی(با عشوه)
کوک: صد بار گفتم که به من نگو عشقم
ا.ت: وای ولم کنننننننننننننن
کوک: یه دقیقه خفه شو(باعصبانیت)
ا.ت: بزارم زمین (با بغض)
کوک: صدات رو ببر تا نبریدمش
ا.ت: نمیخام نمیبرم
که دیدم منو برد تو اتاق و درو روم قفل کرد چرا ابن کارو کرد مگه چکارش کردم که بغضم با صدای بدی ترکید
پرش زمانی به شب
هنوز تو اتاق بودم رفته بودم زیر پتو و به دیوار نگا میکردم که در باز شد وا کنشی نشون ندادم
کوک: ا.ت
جوابی ندادم
کوک: مگه با تو نیستم(با داد)
بازم جوابی بهش ندادم که با عصبانیت اومد سمت و پتو رو از روم کشید و روم خیمه زد
کوک: که جواب منو نمیدی
بازم حرفی نزدم که گفت
کوک: تبریک میگم تنبیه شد
وقتی اینو گفت گفتم
ا.ت : تنبیه چیه
کوک: میبینی
(خودتون تصور کنید یه چیز خشن رو)
ا.ت: تو بامن چکار کردی چرا به من دست زدی(با گریه و داد)
کوک:هیس بیا ماساژت بدم خوب شی
ا.ت: نمیخوام برو از ت متنفرم(گریه و داد)
کوک : صدات رو برام بالا نبر (عصبانیت و ترسناک)
کوک ویو
بردمش حموم زیر دلش رو ماساژ دادم شستمش خودمم شستم آوردمش بیرون گذاشتمش رو تخت لباس پوشیدم اونم لباس پوشید از تو کشاب بهش مسکن دادم خورد
کوک: بیا شام نخوردی بیا شام بخور
ا.ت:.......
خماری😁
۱۱.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.