مدرسه ی من
مدرسه ی من
ویو یونگی
خشکم زده بود
اون ات بود موهاش و لباسش سخ زده بود روی پاهاش رد کمربند بود
دویدم رفتم سمتش
چشماش بسته بود بغلش کردم
یونگی:ات...ات..اتتت(داد)
منتظر چی هستی بزنگ بزن آمبولانس
لیا:باشه
ویو لیا
گوشیم رو برداشتم تف تو این شانس شارژ نداره
دویدم سمت کلاس ات و یونگی
رسیدم دم کلاس سریع در رو باز کردم
لیا:ات....ات ..ات رو تو یخچال پیدا کردیم حالش خوب نیست زنگ بزنید آمبولانس(نفس نفس)
ویو یونگی
الان دیگه داشتم راجبش مطمئن میشدم من اونو...تونو دوست دارم
یونگی:ات...ات...چرا پانمیشی چشماتو باز کن (بقض)
یونگی:ات لطفااا خواهش میکنم یه تکونی به خودت بده چشماتو باز کن
(گریه)
خواهش میکنم
یهو لیا اومد
لیا:آمبولانس داره میاد...یونگی مم میدونم
یونگی:چیو میدونی
لبا:میدونم که دوسش داری از رفتارات معلومه الان هم خودتو نگران نکن خوی میشه منم زیر نظرش میگیرم ببینم تو رو دوست داره یا نه
نگران نباش خوب میشه یهو...ادامه دارد
ویو یونگی
خشکم زده بود
اون ات بود موهاش و لباسش سخ زده بود روی پاهاش رد کمربند بود
دویدم رفتم سمتش
چشماش بسته بود بغلش کردم
یونگی:ات...ات..اتتت(داد)
منتظر چی هستی بزنگ بزن آمبولانس
لیا:باشه
ویو لیا
گوشیم رو برداشتم تف تو این شانس شارژ نداره
دویدم سمت کلاس ات و یونگی
رسیدم دم کلاس سریع در رو باز کردم
لیا:ات....ات ..ات رو تو یخچال پیدا کردیم حالش خوب نیست زنگ بزنید آمبولانس(نفس نفس)
ویو یونگی
الان دیگه داشتم راجبش مطمئن میشدم من اونو...تونو دوست دارم
یونگی:ات...ات...چرا پانمیشی چشماتو باز کن (بقض)
یونگی:ات لطفااا خواهش میکنم یه تکونی به خودت بده چشماتو باز کن
(گریه)
خواهش میکنم
یهو لیا اومد
لیا:آمبولانس داره میاد...یونگی مم میدونم
یونگی:چیو میدونی
لبا:میدونم که دوسش داری از رفتارات معلومه الان هم خودتو نگران نکن خوی میشه منم زیر نظرش میگیرم ببینم تو رو دوست داره یا نه
نگران نباش خوب میشه یهو...ادامه دارد
۵.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.