p⁹🪅🫀
جین « زیاد حرف میزنی هاااا!!
ا.ت « پوکر
میکا « آیگوووو... خب برین گم شین خروس جنگی های من
جین « این حرفت یادم میمونه کیم میکا! بد میبینی!
راوی « میکا زبونی برای جین در اورد و رفت داخل اتاق جین سرش رو تکون داد و گفت
جین « روی تربیت این بچه کار نکردم!
ا.ت « به طرف پارکینگ مدرسه رفتیم و جین کاور یه ماشین مشکی لوکس رو در اورد و داد دست حراست اونجا.... در ماشین رو باز کرد و اشاره کرد سوار شم... این الان در رو باز کرد من بشینم؟ نکنه میخواد بکشتم که اینقدر مهربون شده؟
جین « خانم جئون... سوار نمیشی؟
ا.ت « هی جین ببینم چیزی توی غذات نریختن؟ خوبی؟ من ا.ت ام هاااا
جین « بله همون خرس خواب آلوی رومخ که متاسفانه معاون منه! دارم عین ادم باهات برخورد میکنم آدم باش! هر چند تو ادم نیستی
ا.ت « فرشته ها ادم نمیشن
جین « مون بدو بیا سوار شو تا به زور متوصل نشدم
ا.ت « لبخند دندون نمایی زدم و به خاطر عصبی کردن جین به خودم افتخار کردم... تنها کسی که اونو از حالت ریلکسش خارج میکرد خودم بودم! سوار شدم و جین در رو بست... کمی بعد جین سوار شد و ماشین رو روشن کرد! نگاهی به استایلش انداختم... همین جوری جذاب بود اما با اون پیرهن مشکی و کت مشکی تزئین شده با نگین های نقره ای یه چیز دیگه بود! موهاش پیشونیش رو پوشونده بود و به خاطر اینکه استین پیرهنش رو بالا زده بود رگ های متورم دستش پیدا بود! همون رگ های فاکی دستش
جین « میدونم خیلی جذابم اما یک ساعته بهم زل زدی... کافی نیست؟
ا.ت « یاااا یک ساعت چیه؟ بعدش تایپ ایده آل من نیستی هوا ورت نداره...
جین « خیلی زبون دراز شدی.. اینو ولش کن اوردمت بیرون چون میخوام ببرمت کاخ سلطنتی خونآشام ها! مطمئنم یه ربطی به زندگی قبلیم داری و اگه درست باشه با رفتن به اونجا خاطراتمون یادمون میاد
ا.ت « چیییی؟؟؟ اما من که قدرتی ندارم
جین « لازم نیست قدرتی داشته باشی
راوی « با رسیدن به کاخ بزرگ مشکی مخوفی ا.ت پشت سر جین از ماشین پیاده شد و بازوی اونو چسبید... از تنها موندن توی همچین فضایی وحشت داشت! اروم وارد قلعه شدن و تمام افراد اونجا بهشون تعظیم کردن... چهره هاشون سرد و ترسناک بود.... با دیدن فردی که با سرعت جت خودش رو به جین رسوند ا.ت جیغی کشید و پشت سر جین پناه گرفت
ا.ت « جین باور این اگه بخواهی زجر کشم کنی کاری میکنم مرغ های اسمون به حالت گریه کنن... هر شب میام تو خوابت با ملاقه میکوبم تو سرت
جین « پوکر * غیر از این بود تعجب میکردم... میدونستم روحتم مثل خودت اسکله
ا.ت « دندون هام رو به هم سابیدم و کت جین رو محکمتر گرفتم...
جین « چی شده جان؟
جان « لازمه یه سری مدارک رو برسی کنی
جین « اضطرایه؟
جان « هوم
جین « ا.ت رو بیر اتاق من...
ا.ت « پوکر
میکا « آیگوووو... خب برین گم شین خروس جنگی های من
جین « این حرفت یادم میمونه کیم میکا! بد میبینی!
راوی « میکا زبونی برای جین در اورد و رفت داخل اتاق جین سرش رو تکون داد و گفت
جین « روی تربیت این بچه کار نکردم!
ا.ت « به طرف پارکینگ مدرسه رفتیم و جین کاور یه ماشین مشکی لوکس رو در اورد و داد دست حراست اونجا.... در ماشین رو باز کرد و اشاره کرد سوار شم... این الان در رو باز کرد من بشینم؟ نکنه میخواد بکشتم که اینقدر مهربون شده؟
جین « خانم جئون... سوار نمیشی؟
ا.ت « هی جین ببینم چیزی توی غذات نریختن؟ خوبی؟ من ا.ت ام هاااا
جین « بله همون خرس خواب آلوی رومخ که متاسفانه معاون منه! دارم عین ادم باهات برخورد میکنم آدم باش! هر چند تو ادم نیستی
ا.ت « فرشته ها ادم نمیشن
جین « مون بدو بیا سوار شو تا به زور متوصل نشدم
ا.ت « لبخند دندون نمایی زدم و به خاطر عصبی کردن جین به خودم افتخار کردم... تنها کسی که اونو از حالت ریلکسش خارج میکرد خودم بودم! سوار شدم و جین در رو بست... کمی بعد جین سوار شد و ماشین رو روشن کرد! نگاهی به استایلش انداختم... همین جوری جذاب بود اما با اون پیرهن مشکی و کت مشکی تزئین شده با نگین های نقره ای یه چیز دیگه بود! موهاش پیشونیش رو پوشونده بود و به خاطر اینکه استین پیرهنش رو بالا زده بود رگ های متورم دستش پیدا بود! همون رگ های فاکی دستش
جین « میدونم خیلی جذابم اما یک ساعته بهم زل زدی... کافی نیست؟
ا.ت « یاااا یک ساعت چیه؟ بعدش تایپ ایده آل من نیستی هوا ورت نداره...
جین « خیلی زبون دراز شدی.. اینو ولش کن اوردمت بیرون چون میخوام ببرمت کاخ سلطنتی خونآشام ها! مطمئنم یه ربطی به زندگی قبلیم داری و اگه درست باشه با رفتن به اونجا خاطراتمون یادمون میاد
ا.ت « چیییی؟؟؟ اما من که قدرتی ندارم
جین « لازم نیست قدرتی داشته باشی
راوی « با رسیدن به کاخ بزرگ مشکی مخوفی ا.ت پشت سر جین از ماشین پیاده شد و بازوی اونو چسبید... از تنها موندن توی همچین فضایی وحشت داشت! اروم وارد قلعه شدن و تمام افراد اونجا بهشون تعظیم کردن... چهره هاشون سرد و ترسناک بود.... با دیدن فردی که با سرعت جت خودش رو به جین رسوند ا.ت جیغی کشید و پشت سر جین پناه گرفت
ا.ت « جین باور این اگه بخواهی زجر کشم کنی کاری میکنم مرغ های اسمون به حالت گریه کنن... هر شب میام تو خوابت با ملاقه میکوبم تو سرت
جین « پوکر * غیر از این بود تعجب میکردم... میدونستم روحتم مثل خودت اسکله
ا.ت « دندون هام رو به هم سابیدم و کت جین رو محکمتر گرفتم...
جین « چی شده جان؟
جان « لازمه یه سری مدارک رو برسی کنی
جین « اضطرایه؟
جان « هوم
جین « ا.ت رو بیر اتاق من...
۸۱.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.