آنقدَر حظ میکنم "بانو" صدایم میکنی
آنقدَر حظ میکنم "بانو" صدایم میکنی
یا که خاتون تمام قصه هایم میکنی
دست در گیسوی من، با شیطنت های لبت
قند را، هم صحبت ِ فنجان چایم میکنی
هرزمستان وقتی از سرما تنم یخ میزند
با تن مردانه ی خود آشنایم میکنی
تو همان غارتگر معروف آتش پاره ای
بر دلم آتش زدی، حالا رهایم میکنی؟
من دلم طاقت ندارد، قصه را پایان بده
بی وفا! امشب چه با این بوسه هایم میکنی؟
.
یا که خاتون تمام قصه هایم میکنی
دست در گیسوی من، با شیطنت های لبت
قند را، هم صحبت ِ فنجان چایم میکنی
هرزمستان وقتی از سرما تنم یخ میزند
با تن مردانه ی خود آشنایم میکنی
تو همان غارتگر معروف آتش پاره ای
بر دلم آتش زدی، حالا رهایم میکنی؟
من دلم طاقت ندارد، قصه را پایان بده
بی وفا! امشب چه با این بوسه هایم میکنی؟
.
۱.۴k
۱۹ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.