my boyfriend is girl
Part.7
بعد از این حرفش اون پسر دستش رو به سمت دست هانا برد تا اونو بلند کنه.
هانا : بهم دست نزن
-عصبانی نشو بیبی
بیا بریم
و دوباره دستش رو به سمت هانا برد
هانا : اگه بهم دست بزنی جیغ میزنم.
-هرکاری میخوای بکن ، برام مهم نیست.
دست هانا رو محکم گرفت و اون جیغ زد.
*داری چیکار میکنی؟
-دوباره تویی لیمینهو(با پوزخند)
لینو : اون دختر بیچاره رو ول کن.
دوباره داری دخترا رو اذیت میکنی ؟
- چی میگی اون دوستدخترمه.
هانا سرش رو بالا آورد و گفت ،
هانا : الکی نگو عوضی
تو؟
لینو : تویی هانا؟
تو دوستدختر اینی واقعا؟
-به به انگار همو میشناسین .
نکنه دوست پسرته
لینو : اینکه ما چه نسبتی باهم داریم به تو ربطی نداره.
بهتره ولش کنی وگرنه زنگ میزنم پلیس.
-اون موقع منم به بابام زنگ میزنم و میگم شما رو از خونتون بیرون کنه و دیگه کسی نیست که بتونه پول داروهای مامانت رو بده.
اون وقت بازم زنگ میزنی پلیس؟
لینو : چیمیخوای؟ (باحرص)
-یا از رو موتورت پیاده شو یا منو دوستدخترم رو برسون خونه.
لینو : سوار شین.(با عصبانیت)
-بلند شو بیبی،اول تو سوار شو
هانا از روی زمین بلند شد و روی موتور پشت سر لینو نشست.
لینو بعد از اینکه مطمعن شد هانا کامل نشسته بدون اینکه منتظر جونگهیو(همون پسره ) بمونه سریع رفت و پشت سرش هم نگاه نکرد.
هانا : چچرا رفتی؟(با تعجب)
لینو : نکنه واقعا دوستپسرت بود؟
هانا : نه ولی برا خودت مشکلی پیش نمیاد؟
لینو : نه،اون و پدرش هر دو عوضین ما دیگه توی خونهی اونا زندگی نمی کنیم.
بعد پنج دقیقه لینو ایستاد
لینو : پیاده شو
هانا : اینجا کجاست؟
لینو : سوپر مارکت ، یکم کار دارم.
هانا پیاده شد و روی صندلی جلو سوپر مارکت نشست.
ویو هانا
بعد از این حرفش اون پسر دستش رو به سمت دست هانا برد تا اونو بلند کنه.
هانا : بهم دست نزن
-عصبانی نشو بیبی
بیا بریم
و دوباره دستش رو به سمت هانا برد
هانا : اگه بهم دست بزنی جیغ میزنم.
-هرکاری میخوای بکن ، برام مهم نیست.
دست هانا رو محکم گرفت و اون جیغ زد.
*داری چیکار میکنی؟
-دوباره تویی لیمینهو(با پوزخند)
لینو : اون دختر بیچاره رو ول کن.
دوباره داری دخترا رو اذیت میکنی ؟
- چی میگی اون دوستدخترمه.
هانا سرش رو بالا آورد و گفت ،
هانا : الکی نگو عوضی
تو؟
لینو : تویی هانا؟
تو دوستدختر اینی واقعا؟
-به به انگار همو میشناسین .
نکنه دوست پسرته
لینو : اینکه ما چه نسبتی باهم داریم به تو ربطی نداره.
بهتره ولش کنی وگرنه زنگ میزنم پلیس.
-اون موقع منم به بابام زنگ میزنم و میگم شما رو از خونتون بیرون کنه و دیگه کسی نیست که بتونه پول داروهای مامانت رو بده.
اون وقت بازم زنگ میزنی پلیس؟
لینو : چیمیخوای؟ (باحرص)
-یا از رو موتورت پیاده شو یا منو دوستدخترم رو برسون خونه.
لینو : سوار شین.(با عصبانیت)
-بلند شو بیبی،اول تو سوار شو
هانا از روی زمین بلند شد و روی موتور پشت سر لینو نشست.
لینو بعد از اینکه مطمعن شد هانا کامل نشسته بدون اینکه منتظر جونگهیو(همون پسره ) بمونه سریع رفت و پشت سرش هم نگاه نکرد.
هانا : چچرا رفتی؟(با تعجب)
لینو : نکنه واقعا دوستپسرت بود؟
هانا : نه ولی برا خودت مشکلی پیش نمیاد؟
لینو : نه،اون و پدرش هر دو عوضین ما دیگه توی خونهی اونا زندگی نمی کنیم.
بعد پنج دقیقه لینو ایستاد
لینو : پیاده شو
هانا : اینجا کجاست؟
لینو : سوپر مارکت ، یکم کار دارم.
هانا پیاده شد و روی صندلی جلو سوپر مارکت نشست.
ویو هانا
۷۸۷
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.