من عشق رو با شما تجربه کردم:) p11
_دریکو...چیزی نمیبینه...گوشاش صدا میده و سرشم درد میکنه...قطعا یکی داره طلسمش میکنه
زیرلب زمزمه کردم: یکی ازون گریفیندوریای احمق..
سوروس داد زد
_اگه نمیخواید از گروهتون امتیاز کم شه تمومش کنید
بازی متوقف شده بود و حتی بازیکنای تیمامونم درحالی که روی جاروشون بودن متوقف شدند و به ما خیره شدن
از بین بازیکنای تیم گریفیندور چشمم به الیوندر وود خورد داشت زیرلب چیزی میخوند داد زدم
+وود تمومش کنن
با تعجب گفت
=واقعا فکر میکنی کار منه؟
+پس داشتی چی زمزمه میکردی لعنتیی
سوروس گفت
_تمومش کنید
و بعد برگشت سمت دریکو و وردی و زمزمه کرد...دریکو دستاشو از روی گوشاش برداشت و روی صندلیش غش کرد...لعنتی
چشمم به گوشاش خورد...خونی بود!
_۱٠ امتیاز از هر گروه کم میشه...به بازی ادامه بدید.من اقای ملفوی و میبرم درمانگاه
بازی دوباره شروع شد و سوروس با دریکو اپارات کرد
نمیدونم چرا ولی نگران دریکو بودم..عجیب بود ولی خب بالاخره همگروهیم...کوییدیچ و بیخیال شدم و راهی درمانگاه شدم...
دیر شد ولی خب😀🦦
زیرلب زمزمه کردم: یکی ازون گریفیندوریای احمق..
سوروس داد زد
_اگه نمیخواید از گروهتون امتیاز کم شه تمومش کنید
بازی متوقف شده بود و حتی بازیکنای تیمامونم درحالی که روی جاروشون بودن متوقف شدند و به ما خیره شدن
از بین بازیکنای تیم گریفیندور چشمم به الیوندر وود خورد داشت زیرلب چیزی میخوند داد زدم
+وود تمومش کنن
با تعجب گفت
=واقعا فکر میکنی کار منه؟
+پس داشتی چی زمزمه میکردی لعنتیی
سوروس گفت
_تمومش کنید
و بعد برگشت سمت دریکو و وردی و زمزمه کرد...دریکو دستاشو از روی گوشاش برداشت و روی صندلیش غش کرد...لعنتی
چشمم به گوشاش خورد...خونی بود!
_۱٠ امتیاز از هر گروه کم میشه...به بازی ادامه بدید.من اقای ملفوی و میبرم درمانگاه
بازی دوباره شروع شد و سوروس با دریکو اپارات کرد
نمیدونم چرا ولی نگران دریکو بودم..عجیب بود ولی خب بالاخره همگروهیم...کوییدیچ و بیخیال شدم و راهی درمانگاه شدم...
دیر شد ولی خب😀🦦
۲.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.