پرات ۵۰ فصل ۲-نفوذ
+خب چون کسی که چشمت رو گرفته نمیتونه حرف بزنه من از طرفش میگم...
+میگه خیلی دوست داره و دلش میخواد بقلت کنه
+میگه حاضره کل عمرش رو بریزه به پات
+میگه حدس بزن کیم...
شک کرده بودم قلبم یه چیز میگفت مغزم یه چیز دیگه....
قلبم میگفت تهیونگه و مغزم میگفت این یه شوخیه..
میدونم غیر ممکن بود تهیونگ باشه ولی با شک جواب دادم...
٫ته... تهیونگ؟
یهو دستا از جلوی چشام برداشته شد و منو محکم بغلم کرد...
کسی که پشتم بود سرشو اورد نزدیک گوشم...
€میشه مال من بشی؟...
تا صداش رو شنیدن حس کردم قلبم ریخت.... دلم پر کشید.... ناراحتیام یادم رفت...
٫دوست دارم تهیونگ شی..
€منم دوست دارم عشقم...
همینجور که تهیونگ از پشت بقلم کرده بود و نیلا از اون طرف نگامون میکرد یکی از سمت چپم اومد و رفت پیش نیلا نشست
٫کوکککک؟ 😳
٫مگه شما بهم نزدین؟ اصن تهیونگ اینجا چیکار میکنه؟ چه خبره؟ دارم خواب میبینم مگه نه؟
-نه عزیزم بیداری...
یهو برگشتم و با تهیونگ چشم تو چشم شدم....
٫لعنتی خیلی دلم تنگ شده بود برات🥲😇
€منم قربونت برم
-ماهم اینجاییم...
+راست میگه😑
€باشه😂
٫الان یعنی تهیونگ دیگه پیش خودمونه؟
+اهوم
٫وای خدا دارم ذوق مرگ میشم
-از همین میترسیدم
نیلا ویو*
+خب دیگه منو کوک تنهاتون میزاریم ولی سریع بیاین میخوایم جشن بگیریم...
-کجا؟ چرا بریم؟
با ارنجم زدم به پهلو کوک
+خب دوتا مرعگغ عشقمون تازه بهم رسیدن دلشون برای هم تنگ شده مگه نه؟ 🤗
-ااا... اره اره.... بریم
و رفتیم بیرون
+اخه نابغه... ولش کن
-ولی دیدی چقدر خوشحال شدن😂
+اره خوشبخت شن
-اهوم ... خب دیگه بریم ببینیم همچی مرتبه یا نه
+اره بریم
+میگه خیلی دوست داره و دلش میخواد بقلت کنه
+میگه حاضره کل عمرش رو بریزه به پات
+میگه حدس بزن کیم...
شک کرده بودم قلبم یه چیز میگفت مغزم یه چیز دیگه....
قلبم میگفت تهیونگه و مغزم میگفت این یه شوخیه..
میدونم غیر ممکن بود تهیونگ باشه ولی با شک جواب دادم...
٫ته... تهیونگ؟
یهو دستا از جلوی چشام برداشته شد و منو محکم بغلم کرد...
کسی که پشتم بود سرشو اورد نزدیک گوشم...
€میشه مال من بشی؟...
تا صداش رو شنیدن حس کردم قلبم ریخت.... دلم پر کشید.... ناراحتیام یادم رفت...
٫دوست دارم تهیونگ شی..
€منم دوست دارم عشقم...
همینجور که تهیونگ از پشت بقلم کرده بود و نیلا از اون طرف نگامون میکرد یکی از سمت چپم اومد و رفت پیش نیلا نشست
٫کوکککک؟ 😳
٫مگه شما بهم نزدین؟ اصن تهیونگ اینجا چیکار میکنه؟ چه خبره؟ دارم خواب میبینم مگه نه؟
-نه عزیزم بیداری...
یهو برگشتم و با تهیونگ چشم تو چشم شدم....
٫لعنتی خیلی دلم تنگ شده بود برات🥲😇
€منم قربونت برم
-ماهم اینجاییم...
+راست میگه😑
€باشه😂
٫الان یعنی تهیونگ دیگه پیش خودمونه؟
+اهوم
٫وای خدا دارم ذوق مرگ میشم
-از همین میترسیدم
نیلا ویو*
+خب دیگه منو کوک تنهاتون میزاریم ولی سریع بیاین میخوایم جشن بگیریم...
-کجا؟ چرا بریم؟
با ارنجم زدم به پهلو کوک
+خب دوتا مرعگغ عشقمون تازه بهم رسیدن دلشون برای هم تنگ شده مگه نه؟ 🤗
-ااا... اره اره.... بریم
و رفتیم بیرون
+اخه نابغه... ولش کن
-ولی دیدی چقدر خوشحال شدن😂
+اره خوشبخت شن
-اهوم ... خب دیگه بریم ببینیم همچی مرتبه یا نه
+اره بریم
۱.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.