که دیدم به جای نامجون
که دیدم به جای نامجون
کوک نشسته کنارم جیمین و نامجون و نارا هم صندلی هاشون پایین تر هست
اولش خوشخال بودم میخواستم از خوشحالی بال در بیارم با اخم به کوک نگا کردم
ات تو چرا من هرجا میرم هستی کوک؟؟
کوک هیشش فیلم شروع شده
ات یعنی چی هیشش به من نگو هیشش
که یهو دیدم انگشتش رو گذاشت رو دهنم گرفت وگفت
کوک عشقم ارم باش و بیا باهم فیلم ببینیم
ات برو یه ور دیگ بشبن نامجون بگو بیاد بالا تو برو پیش اونا
کوک نه من میخوام پیش زنم بشینم
ات از اینکه این همه بهم محبت میکرد دلم میخواست همون لحضه بقلش کنم(تو ذهنش دارمیگه) ولی انگار ذهنم رو خوند و منو بقل کرد میدونی دلم برا بقل هاش هم تنگ شده بود اغوش گرمش وایی بعد از دو دقیقه ازم جدا شد و من چیزی بهش نگفتم یعنی نخواستم کخ بگم چون خودم دلم براش تنگ شده بود
ویو کوک
نام جون بهم زنگ زدو گفت که میخوایم بریم سینما و ماجرا رو برام تعریف کرد من بهش گفتم منم میام که شاید ایندفعه بتونم با ات اشتی کنم
نامجون هم قبول کرد
من ات رو بقل کردک تقریبا دودقیقه شد اما اون هم به من چیزی نگفت که مطمن شدم اون نرم شده و ضربه
دوم رو وارد کردم(دوستان منحرف نشوید😂😂😂)
کوک ات
ات چیه
کوک قلبم درد میکنه
ات ویو
اولش ترسیدم قیافه شو نگا کردم انگار حالش بو بود بهش گفتم
ات چرا قلبت درد میکنه چیشده بهم بگو کوک!!!؟؟؟
کوک قلبم درد میکنه چون چون یه تیکه ازش تو وجود تو عه از وقتی که ازم دوری درد میکنه
کوک ویو
منتظر بودم با کیفش منو بزنه که دیدم یهو خندش گرفت و سریع خندش رو جمع کرد و فیلم رو نگاه کرد
کوک حالا که بقلت کردم دردش بهتر شده تو واقعا دلت میاد قلب من درد بگیره
ات با من حرف نزن داریم فیلم میبینیم
ات ویو
دلم مخواست بقلش کنم ولی حسم رو پنهان کردم داشتم به کوک فکر میکردم که یهو دلم درد گرفت در حد مرگ خیلی درد داشتم کوک و بقیه زنگ زدن اورژانس، و رفتیم
کوک بالا سرم بود داشت به شکمم نگاه میکرد انگار زیر لب چیزی میگفت
رسیدیم بیمارستان بهم گفت که
چیز های سنگین بلند نکنم زیاد تحرک هم نکنم رابطه هم نداشته باشم
کوک هم همرا من بود
من اومدم بیرون ولی کوک تو اتاق موند
مکالمه دکتر و کوک
کوک چند وقت دیگه به دنیا میاد دکتر
دکتر. دو ماه دیگه ایشالاه پدر میشی
کوک بچه سالمه
دکتر بله بله
کوک واقعا مرسی دکتر
دکتر خدانگه دار
کوک خداحافظ
کوک ویو
رفتم پیش ات انگار هوس بستنی کرده بود بدون پیش قدم بهش گفتم
کوک بستنی میخوری ات
ات.........
نمیخوری
ات.........
خوب پس بریم
ات میخورم بستنی موخوام
کوک همیشه هرقت میگفتم میگفتی بستنی میخوای بریم بستنی بخوریم
ات بریم
ات ویو
داشتیم بستنی میخوردیم که یهو یادم اومد من با کوک قهرم اما نگاش کردک خیلی کیوت داشت بستنی میخورد
کوک نشسته کنارم جیمین و نامجون و نارا هم صندلی هاشون پایین تر هست
اولش خوشخال بودم میخواستم از خوشحالی بال در بیارم با اخم به کوک نگا کردم
ات تو چرا من هرجا میرم هستی کوک؟؟
کوک هیشش فیلم شروع شده
ات یعنی چی هیشش به من نگو هیشش
که یهو دیدم انگشتش رو گذاشت رو دهنم گرفت وگفت
کوک عشقم ارم باش و بیا باهم فیلم ببینیم
ات برو یه ور دیگ بشبن نامجون بگو بیاد بالا تو برو پیش اونا
کوک نه من میخوام پیش زنم بشینم
ات از اینکه این همه بهم محبت میکرد دلم میخواست همون لحضه بقلش کنم(تو ذهنش دارمیگه) ولی انگار ذهنم رو خوند و منو بقل کرد میدونی دلم برا بقل هاش هم تنگ شده بود اغوش گرمش وایی بعد از دو دقیقه ازم جدا شد و من چیزی بهش نگفتم یعنی نخواستم کخ بگم چون خودم دلم براش تنگ شده بود
ویو کوک
نام جون بهم زنگ زدو گفت که میخوایم بریم سینما و ماجرا رو برام تعریف کرد من بهش گفتم منم میام که شاید ایندفعه بتونم با ات اشتی کنم
نامجون هم قبول کرد
من ات رو بقل کردک تقریبا دودقیقه شد اما اون هم به من چیزی نگفت که مطمن شدم اون نرم شده و ضربه
دوم رو وارد کردم(دوستان منحرف نشوید😂😂😂)
کوک ات
ات چیه
کوک قلبم درد میکنه
ات ویو
اولش ترسیدم قیافه شو نگا کردم انگار حالش بو بود بهش گفتم
ات چرا قلبت درد میکنه چیشده بهم بگو کوک!!!؟؟؟
کوک قلبم درد میکنه چون چون یه تیکه ازش تو وجود تو عه از وقتی که ازم دوری درد میکنه
کوک ویو
منتظر بودم با کیفش منو بزنه که دیدم یهو خندش گرفت و سریع خندش رو جمع کرد و فیلم رو نگاه کرد
کوک حالا که بقلت کردم دردش بهتر شده تو واقعا دلت میاد قلب من درد بگیره
ات با من حرف نزن داریم فیلم میبینیم
ات ویو
دلم مخواست بقلش کنم ولی حسم رو پنهان کردم داشتم به کوک فکر میکردم که یهو دلم درد گرفت در حد مرگ خیلی درد داشتم کوک و بقیه زنگ زدن اورژانس، و رفتیم
کوک بالا سرم بود داشت به شکمم نگاه میکرد انگار زیر لب چیزی میگفت
رسیدیم بیمارستان بهم گفت که
چیز های سنگین بلند نکنم زیاد تحرک هم نکنم رابطه هم نداشته باشم
کوک هم همرا من بود
من اومدم بیرون ولی کوک تو اتاق موند
مکالمه دکتر و کوک
کوک چند وقت دیگه به دنیا میاد دکتر
دکتر. دو ماه دیگه ایشالاه پدر میشی
کوک بچه سالمه
دکتر بله بله
کوک واقعا مرسی دکتر
دکتر خدانگه دار
کوک خداحافظ
کوک ویو
رفتم پیش ات انگار هوس بستنی کرده بود بدون پیش قدم بهش گفتم
کوک بستنی میخوری ات
ات.........
نمیخوری
ات.........
خوب پس بریم
ات میخورم بستنی موخوام
کوک همیشه هرقت میگفتم میگفتی بستنی میخوای بریم بستنی بخوریم
ات بریم
ات ویو
داشتیم بستنی میخوردیم که یهو یادم اومد من با کوک قهرم اما نگاش کردک خیلی کیوت داشت بستنی میخورد
۱۱.۹k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.