پارت چهار اگه لایکا بلا 10 تا بود 💙🐼
My whole life.
خلاصه :ا/ت یه دختر 18 ساله است که به خاطر مادرش مجبور میشه بیاد کره و اونجا با ی پسر گوگولی اشنا میشه و......
Prt3
اونننن
خواهر بزرگ نانامی بودکه 40 سالش بود
*به به اقای جیمین
+ا/ت رو ول کن وگرنه...
*وگرنه چی
+وگرنه خودت و اون خواهر عوضی ات رو زنده نمی زارم
*اوه اوه چه خشن بگو ببینم ا/ت میدونه که تو مافیایی 😏
-چی جیمین تو
+ا/ت اینجایی اون چیه دور کمرت
-بمبه
از زبون جیمین
داشتم با خواهر نانامی. حرف میزدم که ا/ت رو دیدم بدنش کبود و زخمی بود داشتم باهاش حرف می زدم که یه دفه یکی با چوب زد تو سر ا/ت
+ نهههههه
*اوه اوه سرشم چه غیرت داری
+به تو مربوط نیست
-چرا مربوطه وقتی که قراره با خواهرم ازدواج کنی
+ من با اون عوضی ازدواج نمی کنم
-باشه تو گفتیو ماهم قبول کردیم
وقتی که ا/ت با پدرش تماس گرفته بود که در مورد کره بهمون بگه همش در مورد تو حرف میزد میگفت خیلی مهربونه و قراره باهات ساعت 5 بره بیرون منم یه اشنا داشتم اینجا و با پدرش به اینجا اومدیم و وقتی رسیدیم رفتیم خونه ا/ت خدمت کارشو فرستادم خونه و پدرشو کشتم الان هم خودشو میکشم 😏
+ زنیکه عوضی
از زبون نامجون :رفتم پشت سر خواهر نانامی که اسمش شیکیموری بود میخواستم تیر بزنم بهش اما خطا رفت
از زبون شوگا :دیدم نامجون رفت پشت سر شیکیموری اما تیرش خطا رفت 🤦♀️
منم از این موقعیت استفاده کردم و سریع تفنگو گرفتم روی شقشقیه شیکیموری و گفتم ا/ت و جیمینو ول کنن اونو هم ول کردم اما من شیکیموری رو کشتم
با بچه ها ا/ت و جیمینو برداشتیم رفتیم سرع خونه
تهیونگ یه کمربند نارنجک انداخت توی محوطه رسیدیم بیمارستان سئول من
ا/ت وجیمینو بردیم بیمارستان
جیمین خوب شد اما ا/ت باید یه شب بستری می شد
از ربون جیمین :وفتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم از جین سراغ ا/ت رو گرفتم و دیدم
خلاصه :ا/ت یه دختر 18 ساله است که به خاطر مادرش مجبور میشه بیاد کره و اونجا با ی پسر گوگولی اشنا میشه و......
Prt3
اونننن
خواهر بزرگ نانامی بودکه 40 سالش بود
*به به اقای جیمین
+ا/ت رو ول کن وگرنه...
*وگرنه چی
+وگرنه خودت و اون خواهر عوضی ات رو زنده نمی زارم
*اوه اوه چه خشن بگو ببینم ا/ت میدونه که تو مافیایی 😏
-چی جیمین تو
+ا/ت اینجایی اون چیه دور کمرت
-بمبه
از زبون جیمین
داشتم با خواهر نانامی. حرف میزدم که ا/ت رو دیدم بدنش کبود و زخمی بود داشتم باهاش حرف می زدم که یه دفه یکی با چوب زد تو سر ا/ت
+ نهههههه
*اوه اوه سرشم چه غیرت داری
+به تو مربوط نیست
-چرا مربوطه وقتی که قراره با خواهرم ازدواج کنی
+ من با اون عوضی ازدواج نمی کنم
-باشه تو گفتیو ماهم قبول کردیم
وقتی که ا/ت با پدرش تماس گرفته بود که در مورد کره بهمون بگه همش در مورد تو حرف میزد میگفت خیلی مهربونه و قراره باهات ساعت 5 بره بیرون منم یه اشنا داشتم اینجا و با پدرش به اینجا اومدیم و وقتی رسیدیم رفتیم خونه ا/ت خدمت کارشو فرستادم خونه و پدرشو کشتم الان هم خودشو میکشم 😏
+ زنیکه عوضی
از زبون نامجون :رفتم پشت سر خواهر نانامی که اسمش شیکیموری بود میخواستم تیر بزنم بهش اما خطا رفت
از زبون شوگا :دیدم نامجون رفت پشت سر شیکیموری اما تیرش خطا رفت 🤦♀️
منم از این موقعیت استفاده کردم و سریع تفنگو گرفتم روی شقشقیه شیکیموری و گفتم ا/ت و جیمینو ول کنن اونو هم ول کردم اما من شیکیموری رو کشتم
با بچه ها ا/ت و جیمینو برداشتیم رفتیم سرع خونه
تهیونگ یه کمربند نارنجک انداخت توی محوطه رسیدیم بیمارستان سئول من
ا/ت وجیمینو بردیم بیمارستان
جیمین خوب شد اما ا/ت باید یه شب بستری می شد
از ربون جیمین :وفتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم از جین سراغ ا/ت رو گرفتم و دیدم
۵۴.۰k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.