✨️🦋پروانه کوچولو 🦋✨️
✨️🦋پروانه کوچولو 🦋✨️
✨️🦋پارت ۴۳🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
داشتم با تعجب و اخم نگاشون میکردم یهو خواست دست تهیونگ رو با دستمال ببنده که سریع دستشو محکم گرفتم از دست تهیونگ جدا کردم مونا: ایییی چته سنا: خودم دستشو میبندم تو میتونی بری مونا هم جوری که انگار قهر کرده دستشو از دستم کشید با سرعت از اتاق رفت بیرون با اخم جلو تهیونگ نشستم دستشو گرفتم شروع کردم به بستنه دستش سنا: هزار بار بهت گفتم وقتی عصبی میشی جلو خودتو بگیر ببین الان دستات زخمی شده درد میکنه میسوزه اخییی سرمو بلند کردم دیدم تهیونگ همینجوری زل زده بهم خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین با خجالت پرسیدم سنا: چرا اینطوری نگام میکنی تهیونگ: ببخشید بانو اگر هربار دستمو بریدم تو برام میبندی سنا: اولا مستر شما نباید دستات رو زخمی کنی دوما بله خودم میبندم نمیزارم کسی دیگه ای بیاد ببنده تهیونگ: الان داری حسودی میکنی سنا: نخیرم من حسودی نمیکنی اصلا باید به چی حسودی کنم 😒👅 تهیونگ: اوکی حالا برو اونور بزار برم مونا برام ببنده خواست بلند شه که سریع گرفتمش سنا: اولا شما غلط میکنی دوما مونا خانم تهیونگ: آها دیدی حسودی میکنی سنا: ارع من حسودی میکنم اممم میگم تهیونگ بین تو و هوووففف مونا چیزی هست تهیونگ یلحظه اخم کرد بعد گفت تهیونگ: چرا اینجوری فکر میکنی سنا: حالا تو بگو تهیونگ: چرا فکر کردی کسی جاتو تو قلبم پر کرده سنا: 🫣 تهیونگ:😂 خجالت نکش خوشگله بلند شو برو حمو.مت رو بکن منم میام سنا: باش رفتم حم.وم تهیونگ هم اومد باهم حم.وم کردیم بعد لباس پوشیدیم رفتیم پایین برای شام
❣️ویو مونا❣️
برات دارم هر.زه میخوام امشب مسمو.مت کنم غذا هارو چیدم برای تهیونگ ی دسره جدا و برای اون هر.زه هم ی دسره جدا درست کرده بودم برای اون هر.زه تو دسرش س.م ریخته بودم ...ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🫠✨️
✨️🦋پارت ۴۳🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
داشتم با تعجب و اخم نگاشون میکردم یهو خواست دست تهیونگ رو با دستمال ببنده که سریع دستشو محکم گرفتم از دست تهیونگ جدا کردم مونا: ایییی چته سنا: خودم دستشو میبندم تو میتونی بری مونا هم جوری که انگار قهر کرده دستشو از دستم کشید با سرعت از اتاق رفت بیرون با اخم جلو تهیونگ نشستم دستشو گرفتم شروع کردم به بستنه دستش سنا: هزار بار بهت گفتم وقتی عصبی میشی جلو خودتو بگیر ببین الان دستات زخمی شده درد میکنه میسوزه اخییی سرمو بلند کردم دیدم تهیونگ همینجوری زل زده بهم خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین با خجالت پرسیدم سنا: چرا اینطوری نگام میکنی تهیونگ: ببخشید بانو اگر هربار دستمو بریدم تو برام میبندی سنا: اولا مستر شما نباید دستات رو زخمی کنی دوما بله خودم میبندم نمیزارم کسی دیگه ای بیاد ببنده تهیونگ: الان داری حسودی میکنی سنا: نخیرم من حسودی نمیکنی اصلا باید به چی حسودی کنم 😒👅 تهیونگ: اوکی حالا برو اونور بزار برم مونا برام ببنده خواست بلند شه که سریع گرفتمش سنا: اولا شما غلط میکنی دوما مونا خانم تهیونگ: آها دیدی حسودی میکنی سنا: ارع من حسودی میکنم اممم میگم تهیونگ بین تو و هوووففف مونا چیزی هست تهیونگ یلحظه اخم کرد بعد گفت تهیونگ: چرا اینجوری فکر میکنی سنا: حالا تو بگو تهیونگ: چرا فکر کردی کسی جاتو تو قلبم پر کرده سنا: 🫣 تهیونگ:😂 خجالت نکش خوشگله بلند شو برو حمو.مت رو بکن منم میام سنا: باش رفتم حم.وم تهیونگ هم اومد باهم حم.وم کردیم بعد لباس پوشیدیم رفتیم پایین برای شام
❣️ویو مونا❣️
برات دارم هر.زه میخوام امشب مسمو.مت کنم غذا هارو چیدم برای تهیونگ ی دسره جدا و برای اون هر.زه هم ی دسره جدا درست کرده بودم برای اون هر.زه تو دسرش س.م ریخته بودم ...ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🫠✨️
۴۱.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.