part 8
#part_8
#فرار
--بیخیال عسل . فعال اونورا نمیام چیزی شد رو خط جدیدم که بهت شمارشو دادم خبرم بده حواستو جمع کن کسی نفهمه
-- الو نیکا؟ دیوونه کجایی این خط کیه ؟
--نگران نباش گلم تعریف میکنم فعلا
فوری گوشی رو قطع کردم چندتا نفس عمیق کشیدمو برگشتم گوشی رو بدم به یارو که دیدم تو یه قدمیم ایستاده ! هین بلندی کشیدمو دستمو گذاشتم رو قلبم .اومدم سرش خراب بشم که با دادی که زد شش تا سکته رو کامل رد کردم !
-- فرررراااار کررررردی ؟؟!!
زرشک !!! تازه فهمیده ؟ نکنه فک کرده با داماد گرگم به هوا بازی میکردم؟ منم هول شدم طبق معمول سوزنم گیرکرد .
--اره .. خ..خوب چیزه . مجبور شدم .
زل زدم بهشو گفتم :
--خواهش میکنم بزار چند ساعت بمونم تا محافظا برن!!
دیگه بدبخت داشت شاخ درمیورد !
-- معلوم هست چی میگی ؟؟پاشو برو بیرون واسه من شر درست نکن خانوم. پاشو .
اومد بیاد طرفم که یهو زدم زیر گریه ! همچین اشککک میریختم انگار اینترنتم قطع شده !!بدبخت خشکش زد فک کرد چیزیم شده اومد کنارم و هول شونه ی ظریفمو
گرفت
-- چیشد ؟. حالت خوبه ؟
منم دیدم تا تنور داغه بلسبونم . یکم فین فین کردم.
-- خ..خواهش ..م.میکنم بزار بمونم .!
-- باشه . چرا گریه میکنی حالا ؟
اخی! دلم براش سوخت ! خو همون موقع میگفتی دیگهههه . منم نخوام فیلم بیام ! عجبا .اشکای الکیمو که نمیدونم از کجا میومدنو پاک کردم و رومو به سمت پسره که لم داده بود رو مبل و داشت خیره نگام میکرد برگردوندم
چرا اینجوری نگام میکنه؟ یکم خجالت کشیدم .همینجوری که با انگشتام بازی میکردم گفتم:
-- اوممم . چیزه .م.. میشه یه لیوان اب بهم بدی ؟
با پوزخند نگام کرد
-- قبلش احیانا نیاز به تعویض لباس نداری ؟
بعدم با همون پوزخند از کنار مبل با یه دست ساکمو برداشت و نشونم داد
حمایتتت🦋💙
#فرار
--بیخیال عسل . فعال اونورا نمیام چیزی شد رو خط جدیدم که بهت شمارشو دادم خبرم بده حواستو جمع کن کسی نفهمه
-- الو نیکا؟ دیوونه کجایی این خط کیه ؟
--نگران نباش گلم تعریف میکنم فعلا
فوری گوشی رو قطع کردم چندتا نفس عمیق کشیدمو برگشتم گوشی رو بدم به یارو که دیدم تو یه قدمیم ایستاده ! هین بلندی کشیدمو دستمو گذاشتم رو قلبم .اومدم سرش خراب بشم که با دادی که زد شش تا سکته رو کامل رد کردم !
-- فرررراااار کررررردی ؟؟!!
زرشک !!! تازه فهمیده ؟ نکنه فک کرده با داماد گرگم به هوا بازی میکردم؟ منم هول شدم طبق معمول سوزنم گیرکرد .
--اره .. خ..خوب چیزه . مجبور شدم .
زل زدم بهشو گفتم :
--خواهش میکنم بزار چند ساعت بمونم تا محافظا برن!!
دیگه بدبخت داشت شاخ درمیورد !
-- معلوم هست چی میگی ؟؟پاشو برو بیرون واسه من شر درست نکن خانوم. پاشو .
اومد بیاد طرفم که یهو زدم زیر گریه ! همچین اشککک میریختم انگار اینترنتم قطع شده !!بدبخت خشکش زد فک کرد چیزیم شده اومد کنارم و هول شونه ی ظریفمو
گرفت
-- چیشد ؟. حالت خوبه ؟
منم دیدم تا تنور داغه بلسبونم . یکم فین فین کردم.
-- خ..خواهش ..م.میکنم بزار بمونم .!
-- باشه . چرا گریه میکنی حالا ؟
اخی! دلم براش سوخت ! خو همون موقع میگفتی دیگهههه . منم نخوام فیلم بیام ! عجبا .اشکای الکیمو که نمیدونم از کجا میومدنو پاک کردم و رومو به سمت پسره که لم داده بود رو مبل و داشت خیره نگام میکرد برگردوندم
چرا اینجوری نگام میکنه؟ یکم خجالت کشیدم .همینجوری که با انگشتام بازی میکردم گفتم:
-- اوممم . چیزه .م.. میشه یه لیوان اب بهم بدی ؟
با پوزخند نگام کرد
-- قبلش احیانا نیاز به تعویض لباس نداری ؟
بعدم با همون پوزخند از کنار مبل با یه دست ساکمو برداشت و نشونم داد
حمایتتت🦋💙
۲.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.