p15
p15
ویو دریکو:
بعد از توصیه های پرفسور خواستم راه بیوفتم سمت خوابگاه که دو سه تا از بچه های گریفیندور جلومو گرفتن
۱:چطوری دست آموز اسنیپ ، چیه خرابکاری جدید بهت سپرده
۲:اووه یا قراره ازش نمره ی مفت و مجانی بگیری
۳:خیلی دوسِت داره انگار ، به ما هم افتخار آشنایی میدید ؟؟
بدون توجه به حرف هاشون با برخورد بهشون از بینشون رد شدم ، حوصله جواب دادن بهشون رو نداشتم
عادت کردم به این طعنه زدن هاشون ، شاید خودم یکی از کسایی باشم که معمولا به بقیه طعنه میزنه اما اینجوری هیچوقت
داشتم میرفتم که صدای داد و بیداد شنیدم
برگشتم و دیدم که لی لا درگیر شده
خدای من میزاشتی ده دقیقه از رفتن پدرت بگذره بعد شروع میکردی
میخواستم بگیرم بیارمش که دعوا نکنه ، که دیدم با یه نیشخند برگشت به یکیشون گفت :امیدوارم رابطت با دوست دخترت که دختر پرفسور ..... خوب باشه چون پدرش منتظر فرد مناسبی برای ازدواجش که قطعا تو یکی نیست ، چون میدونه فقط دنبال نمره ای
پسره خواست حمله کنه و بزنتش که جا خالی داد و مشتش خورد تو دیوار
از قیافه ی پسره خندم گرفت
سریع خندمو جمع کردم
لی لا بعد کاری که کرد سریع دوید سمتم ، برگشت بهم گفت قابلی نداشت
گفتم : .......
خماریییییی
ویو دریکو:
بعد از توصیه های پرفسور خواستم راه بیوفتم سمت خوابگاه که دو سه تا از بچه های گریفیندور جلومو گرفتن
۱:چطوری دست آموز اسنیپ ، چیه خرابکاری جدید بهت سپرده
۲:اووه یا قراره ازش نمره ی مفت و مجانی بگیری
۳:خیلی دوسِت داره انگار ، به ما هم افتخار آشنایی میدید ؟؟
بدون توجه به حرف هاشون با برخورد بهشون از بینشون رد شدم ، حوصله جواب دادن بهشون رو نداشتم
عادت کردم به این طعنه زدن هاشون ، شاید خودم یکی از کسایی باشم که معمولا به بقیه طعنه میزنه اما اینجوری هیچوقت
داشتم میرفتم که صدای داد و بیداد شنیدم
برگشتم و دیدم که لی لا درگیر شده
خدای من میزاشتی ده دقیقه از رفتن پدرت بگذره بعد شروع میکردی
میخواستم بگیرم بیارمش که دعوا نکنه ، که دیدم با یه نیشخند برگشت به یکیشون گفت :امیدوارم رابطت با دوست دخترت که دختر پرفسور ..... خوب باشه چون پدرش منتظر فرد مناسبی برای ازدواجش که قطعا تو یکی نیست ، چون میدونه فقط دنبال نمره ای
پسره خواست حمله کنه و بزنتش که جا خالی داد و مشتش خورد تو دیوار
از قیافه ی پسره خندم گرفت
سریع خندمو جمع کردم
لی لا بعد کاری که کرد سریع دوید سمتم ، برگشت بهم گفت قابلی نداشت
گفتم : .......
خماریییییی
۹۶۵
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.