مدرسه پر دردسر💣🖤
مدرسه پر دردسر💣🖤
یک سال بعد
اخبار
امروز دوباره از بزرگترین بانک کانادا دزدی شده و به گفته شاهد های اون لحظه کار همون گانگستره کره ای جئون جونگ کوکه سر خط خبرها
ا/ت: تلوزیون رو خاموش کردم لعنتیییی این دیوونه شده توی این یه سال واقعا زد ب سرش نمیدونستم میتونه انقدر دیوونه باشه
جیمین: معلومه ک دیوونست حتی مارو هم از خودش روند
نازنین: هوووف منم حس میکنم زیاد داره ب خودش فشار میاره
جیمین:بیبی حالا نیاز نیست خودت رو ناراحت بکنی
نازنین: من بیبی تو نیستم هزار بار من از تو خوشمنمیاد
ا/ت: روبه جیمین چشمک زدم ک خودش فهمید و رف دنبالش منم رفتم توی اتاق بعد اون شب
یک سال پیش
از اتاق اومدم بیرون و برگشتم خونه صبح ک رفتم خبر دادن جونگ کوک از مدرسه رفته آلیس هم ک من کشتم هم اون رو هم خانوادش رو بعد جونگ کوک ک رف حتی منم حوصله نداشتم نکنه منم عاشقش شده بودم یاد اون شب ها ک باهم بودیم بوسه هاش موهاش صداش همه چیزش رو یادم می اومد نمیشود بهش فک کنم تا چند ماه همین وضع بود بعد اون خبری ازش اومد ک گانگستر شده هرکاری کردم پیداش کنم نتونستم جیمین ب نازنین اعتراف کرد ولی نازنین ردش کرد بعد اون نازنین اومد بهم گف منم دوسش دارم ولی نمیتونم بهش بگم منم یواشکی ب جیمین گفتم اونم هر روز پیش نازنین هست تهیونگ و نفس هم جفتشون فعلا باهم دوستن قرار نمیزارن ولی دوستن شوگا و جیهوپ و جین و نامجون شدن بهترین دوستا البته همه ما شدیم بهترین دوست ها ولی فقط جای جونگ کوک بین ما خالیه مادر جونگ کوک وقتی فهمید گانگستر شده سکته میکنه و میمیره من حتی خونه قبلی کوک نرفتم ک اونجا هست یا ن هنوز خیلی دوس داشتم ببینمش ولی نمیتونستم غرورم نمیزاشت ولی کسی ک انقدر آدم بزرگی شده چطور میتونسته توی خونه ب اون کوچیکی باشه
زمان حال
خودم رو پرت کردم روی تخت خوابم نمیبرد امشب دل رو میزنم ب دریا میرم دم خونش هوا بارونی بود هودیم رو پوشیدم کلاهش رو انداختم روی سرم هنسفریم رو گذاشتم و رفتم آروم قدم میزدم یاد اون روزی افتادم ک داشتم گریه میکردم توی بارون و کوک اومد پیشم بغضم گرف نباید کوک رو ناراحت میکردم میتونستم باهاش بهتر برخورد کنم اون روز صدای شکستن قلبش رو شنیدم رسیدم ب در خونش یعنی هنوزم اینجاست از دیوار رفتم بالا و پنجره آشپز خونه باز بود رفتم تو هنوزم همون جوری بود باور نمیشه یعنی هست اینجا حس کردم چیزی روشنه داره صدا میاد آروم رفتم و وارد پذیرایی شدم دیدم ی فیلم مثبت ۱۸ داره نشون میده قیافم رو جم کردم این چیه ک دیدم صدا اومد
کوک: همونجا وایسا نمیخوام ببینمت فقط برو
ا/ت: تو تو از کجا فهمیدی منم؟
کوک: لازم نیس بدونی موش کوچولو فقط برو
پارت بیست نهم🖤💣
یک سال بعد
اخبار
امروز دوباره از بزرگترین بانک کانادا دزدی شده و به گفته شاهد های اون لحظه کار همون گانگستره کره ای جئون جونگ کوکه سر خط خبرها
ا/ت: تلوزیون رو خاموش کردم لعنتیییی این دیوونه شده توی این یه سال واقعا زد ب سرش نمیدونستم میتونه انقدر دیوونه باشه
جیمین: معلومه ک دیوونست حتی مارو هم از خودش روند
نازنین: هوووف منم حس میکنم زیاد داره ب خودش فشار میاره
جیمین:بیبی حالا نیاز نیست خودت رو ناراحت بکنی
نازنین: من بیبی تو نیستم هزار بار من از تو خوشمنمیاد
ا/ت: روبه جیمین چشمک زدم ک خودش فهمید و رف دنبالش منم رفتم توی اتاق بعد اون شب
یک سال پیش
از اتاق اومدم بیرون و برگشتم خونه صبح ک رفتم خبر دادن جونگ کوک از مدرسه رفته آلیس هم ک من کشتم هم اون رو هم خانوادش رو بعد جونگ کوک ک رف حتی منم حوصله نداشتم نکنه منم عاشقش شده بودم یاد اون شب ها ک باهم بودیم بوسه هاش موهاش صداش همه چیزش رو یادم می اومد نمیشود بهش فک کنم تا چند ماه همین وضع بود بعد اون خبری ازش اومد ک گانگستر شده هرکاری کردم پیداش کنم نتونستم جیمین ب نازنین اعتراف کرد ولی نازنین ردش کرد بعد اون نازنین اومد بهم گف منم دوسش دارم ولی نمیتونم بهش بگم منم یواشکی ب جیمین گفتم اونم هر روز پیش نازنین هست تهیونگ و نفس هم جفتشون فعلا باهم دوستن قرار نمیزارن ولی دوستن شوگا و جیهوپ و جین و نامجون شدن بهترین دوستا البته همه ما شدیم بهترین دوست ها ولی فقط جای جونگ کوک بین ما خالیه مادر جونگ کوک وقتی فهمید گانگستر شده سکته میکنه و میمیره من حتی خونه قبلی کوک نرفتم ک اونجا هست یا ن هنوز خیلی دوس داشتم ببینمش ولی نمیتونستم غرورم نمیزاشت ولی کسی ک انقدر آدم بزرگی شده چطور میتونسته توی خونه ب اون کوچیکی باشه
زمان حال
خودم رو پرت کردم روی تخت خوابم نمیبرد امشب دل رو میزنم ب دریا میرم دم خونش هوا بارونی بود هودیم رو پوشیدم کلاهش رو انداختم روی سرم هنسفریم رو گذاشتم و رفتم آروم قدم میزدم یاد اون روزی افتادم ک داشتم گریه میکردم توی بارون و کوک اومد پیشم بغضم گرف نباید کوک رو ناراحت میکردم میتونستم باهاش بهتر برخورد کنم اون روز صدای شکستن قلبش رو شنیدم رسیدم ب در خونش یعنی هنوزم اینجاست از دیوار رفتم بالا و پنجره آشپز خونه باز بود رفتم تو هنوزم همون جوری بود باور نمیشه یعنی هست اینجا حس کردم چیزی روشنه داره صدا میاد آروم رفتم و وارد پذیرایی شدم دیدم ی فیلم مثبت ۱۸ داره نشون میده قیافم رو جم کردم این چیه ک دیدم صدا اومد
کوک: همونجا وایسا نمیخوام ببینمت فقط برو
ا/ت: تو تو از کجا فهمیدی منم؟
کوک: لازم نیس بدونی موش کوچولو فقط برو
پارت بیست نهم🖤💣
۱۱.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.