فراموشی!
part ⅕
چون سایه کسیو بالاسرم دیدم.
اون جیمین بود.
نگاهش فرق کرده بود.
دیگه عصبانی نبود.
به سمتم اومدو دستشو روی شونم گذاشتو کمکم کرد که بلند شم.
تا خواستم بلند شم تعادلم از دست دادمو افتادم روش.
وقتی اومدم کنار با چشمای اشکیش روبه رو شدم.
تاحالا هیچوقت اینطوری ندیده بودمش.
جیمین:همش تقصیر منه ات!
حق داری از دستمناراحت باشی!
حقداریحرچیخواستیبهمبگی!
من واقعا متاسفم که بدون هیچ مدرکی بهت شک کردم! و گریش شدیدتر شد.
سمتش رفتمو با پشت دستم اشکای روی صورتشو پاک کردم.
ات:موچی!
اشکال نداره!
خود من تا همین چنددقیقه پیش چیز دیگه ای میگفتم ولی مندوسش داشتم.
بعد از بیرون رفتم از اون اتاق کسیو دیدم که...
ادامه دارد.....
چون سایه کسیو بالاسرم دیدم.
اون جیمین بود.
نگاهش فرق کرده بود.
دیگه عصبانی نبود.
به سمتم اومدو دستشو روی شونم گذاشتو کمکم کرد که بلند شم.
تا خواستم بلند شم تعادلم از دست دادمو افتادم روش.
وقتی اومدم کنار با چشمای اشکیش روبه رو شدم.
تاحالا هیچوقت اینطوری ندیده بودمش.
جیمین:همش تقصیر منه ات!
حق داری از دستمناراحت باشی!
حقداریحرچیخواستیبهمبگی!
من واقعا متاسفم که بدون هیچ مدرکی بهت شک کردم! و گریش شدیدتر شد.
سمتش رفتمو با پشت دستم اشکای روی صورتشو پاک کردم.
ات:موچی!
اشکال نداره!
خود من تا همین چنددقیقه پیش چیز دیگه ای میگفتم ولی مندوسش داشتم.
بعد از بیرون رفتم از اون اتاق کسیو دیدم که...
ادامه دارد.....
۱۵.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.