پارت ۱۳
رسیدیم به عمارت از سولی خداحافظی کردیم
خواستم سوار ماشین شم که صداش متوقف شدم
جیمین: کجا؟؟
از ماشینش کامل پیاده شد و نگاهی بهم انداخت
و بعدش به ماشین شوگا
جیمین: میری خونه بقیه هرزگی؟؟؟
سکوت کردم که نزدیکم شد
جیمین: بهت مرخصی ندادم که بری هرزگی ؟؟
شوگا از ماشینش پیاده شد نگاهی به جیمین کرد انگار که همو می شناختن
اومد سمتم و روبروم وایستاد و و شوگا گفت
شوگا : به ببین کی اینجاست رفیق قدیمی
جیمین : خوشحالم که میبینمت شوگا
شوگا : ا/ت تو بشین تو ماشین
اولش خواستم مخالفت کنم که پشیمون شدم
و نشستم نگاه عصبی و ترسناک جیمین روم بود
اما به رو نیاوردم و نشستم تو ماشینجیمین: هرزه خوبی رو انتخاب نکردی
شوگا: هرزه؟؟؟
لحنش عصبی بود فک نکنم اتفاقات خوبی بیوفته
جیمین: آره هرزه.... بهتره بهت بگم که اون برده منه و بهتره پس.....
حرفش کامل نشده بود که شوگا یه مشت زد تو صورتش شوگا دوباره خواست مشت بزنه دستش توسط جیمین گرفته شد
......................
می دونم کم نوشتم دارم یه فیک جدید از تهیونگ می نویسم و برا همین این کم شده کم نوشتم ولی دارم زود زود می زارم
حمایتم کنین.....🙂
خواستم سوار ماشین شم که صداش متوقف شدم
جیمین: کجا؟؟
از ماشینش کامل پیاده شد و نگاهی بهم انداخت
و بعدش به ماشین شوگا
جیمین: میری خونه بقیه هرزگی؟؟؟
سکوت کردم که نزدیکم شد
جیمین: بهت مرخصی ندادم که بری هرزگی ؟؟
شوگا از ماشینش پیاده شد نگاهی به جیمین کرد انگار که همو می شناختن
اومد سمتم و روبروم وایستاد و و شوگا گفت
شوگا : به ببین کی اینجاست رفیق قدیمی
جیمین : خوشحالم که میبینمت شوگا
شوگا : ا/ت تو بشین تو ماشین
اولش خواستم مخالفت کنم که پشیمون شدم
و نشستم نگاه عصبی و ترسناک جیمین روم بود
اما به رو نیاوردم و نشستم تو ماشینجیمین: هرزه خوبی رو انتخاب نکردی
شوگا: هرزه؟؟؟
لحنش عصبی بود فک نکنم اتفاقات خوبی بیوفته
جیمین: آره هرزه.... بهتره بهت بگم که اون برده منه و بهتره پس.....
حرفش کامل نشده بود که شوگا یه مشت زد تو صورتش شوگا دوباره خواست مشت بزنه دستش توسط جیمین گرفته شد
......................
می دونم کم نوشتم دارم یه فیک جدید از تهیونگ می نویسم و برا همین این کم شده کم نوشتم ولی دارم زود زود می زارم
حمایتم کنین.....🙂
۲۵.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.