روباه سیاه🖤پارت 1:)
نارا:25 سال، علامت:+
ته یونگ:26سال، علامت-
چند سال پیش توی یک عمارت کارگری میکردم اما تونستم از اونجا بیام بیرون و یک استارت اپ تشکیل دادم...
از خواب بیدار شدم و رفتم توی اشپزخونه و صبحانه درست کردم و اهنگ گذاشتمو خوردم. بعدم لباسامو پوشیدمو رفتم توی شرکت. که دوستم شین بهم زنگ زد
+ سلام
شین:سلام خوبی؟
+اره خوبم تو چی؟
شین:ممنون میخواستم بگم من امشب یه مهمونی برای این کارایی که ما میکنیم گفتم توعم بیای
+اوکی ادرس بفرست میام کاری نداری؟
شین:نه بای
+بای
رفتم داخل شرکت و شروع به کار کردم. (میدونم چهرم خیلی پرو و گستاخ و نترسه اما عین گنجشک ترسو و مهربونم) دیگه داشت ساعت مهمونی نزدیک میشد که سریع رفتم البته لباسمو عوض کردم. مهمونی دیگه شروع شده بود و نوبتی بود که این شین منو انداخت جلو و من با روباه سیاه یا پسری به اسم ته یونگ افتادم. و تونستم ببرمش و وقتی داشتم میرفتم گفتم:از این به بعد با یکی هم سطح خودت بازی کن!
از زبون تهیونگ:یجورایی از گستاخیش خوشم اومده بود و میدونستم کارش درسته!
ته یونگ:26سال، علامت-
چند سال پیش توی یک عمارت کارگری میکردم اما تونستم از اونجا بیام بیرون و یک استارت اپ تشکیل دادم...
از خواب بیدار شدم و رفتم توی اشپزخونه و صبحانه درست کردم و اهنگ گذاشتمو خوردم. بعدم لباسامو پوشیدمو رفتم توی شرکت. که دوستم شین بهم زنگ زد
+ سلام
شین:سلام خوبی؟
+اره خوبم تو چی؟
شین:ممنون میخواستم بگم من امشب یه مهمونی برای این کارایی که ما میکنیم گفتم توعم بیای
+اوکی ادرس بفرست میام کاری نداری؟
شین:نه بای
+بای
رفتم داخل شرکت و شروع به کار کردم. (میدونم چهرم خیلی پرو و گستاخ و نترسه اما عین گنجشک ترسو و مهربونم) دیگه داشت ساعت مهمونی نزدیک میشد که سریع رفتم البته لباسمو عوض کردم. مهمونی دیگه شروع شده بود و نوبتی بود که این شین منو انداخت جلو و من با روباه سیاه یا پسری به اسم ته یونگ افتادم. و تونستم ببرمش و وقتی داشتم میرفتم گفتم:از این به بعد با یکی هم سطح خودت بازی کن!
از زبون تهیونگ:یجورایی از گستاخیش خوشم اومده بود و میدونستم کارش درسته!
۳.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.