27🩸
ویو جونگ کوک :
میدونستم لیا خیلی استرس داره برای همین بهش توی جلسه کمک کردم و جلسه خوشبختهانه خوب پیش رفت و عالی بود لیا خیلی از این موضع خوشحال بود .... همه رفته بودن و فقط منو لیا مونده بودیم ....
لیا : خو بریم بیرون یه هوای بخوریم ....
جونگ کوک : بریم ....
رفتیم سمت آسانسور
لیا : خانوم هان ( منشی ) من دارم میرم بیرون شاد فردا بیام باشه ....
منشی : باشه ....
میدونستم که خیلی خوشحاله ....
رفتیم پایین و توی خیابون قدم میزدیم ...
جونگ کوک : خو شما بهم شماره کارتتونو ندادید ....
لیا : برای چی ....
جونگ کوک : هزینه بیمارستان گچ پا ....
لیا خندید
لیا : ها اون دیگه حساب بی حساب ....
جونگ کوک : چی شد ..... چرا
لیا : اخه تو امروز خیلی توی جلسه کمکم کردی بخاطر همین حساب بی حساب ....
جونگ کوک : خو حداقل بزارید یه بستنی مهمونتون کنم ...
لیا : اگه به زحمت نمی افتید ....
جونگ کوک : نه بابا چه زحمتی ....
وارد یه بستی فروشی شدیم و
جونگ کوک : کجا بشینیم .....
لیا : توی راه بخوریم ....
جونگ کوک : اوکی .... چه طعمی ....
لیا : شکلاتی ....
وقتی گفت شکلاتی یاد یوری افتادم اخه اون همیشه همین طعمی بود ....
جونگ کوک : باشه پس من برم ...
رفتم سمت فروشنده ....
جونگ کوک : دوتا شکلاتی ....
فروشنده : چشم .....
( فلش بک )
یوری سا : جونگ کوک چرا برام وانیلی گرفتی تو که میدونی من فقط شکلاتی میخورم .....
جونگ کوک : وای دختر تو چقدر قور میزنی .... وانیلی هم خوشمزست ....
یوری : اوف از دست تو .....
جونگ کوک : به زور هم شده بخورش .....
یوری: ( خندیدن ) ....
( پایان فلش بک )
با مرور خاطراتم غرق شده بودم ... که با صدای فرشنده به خودم ومدم ....
فروشنده : بفرمایید ...
جونگ کوک : ممنون ....
حساب کردم و رفتم سمت لیا ....
جونگ کوک : بفرمایید ....
لیا : ممنون ...
و به راه خودمو ادامه دادیم ....
لیا : خو دیگه امروز خیلی خوب بود ممنونم بابت همه چی ...
جونگ کوک : باشه پس بزنیم قدش ....
هر دومون دستامونو بهم زدیم و لیا رفت .....
جونگ کوک : ( لبخند )
ویو یومی :
داشتم آماده میشدم تا برم پیش یوری سا اون که نمیاد خودم برم داشتم از پله ها میرفتم پایین که جین رو دیدم ... که ومد جلوم ...
جین : اواو خوشگل کردی جایی میری
یومی : دارم میرم پیش یوری خانوم اون نمیاد مجبورم خودم برم ......
جین : ها منم داشتم میرفتم یه دقیقه وایسا که برم کوتمو بیارم
یومی : باشع ...
جین رفت بالا منم منتظر موندم ......
جین ومد و راه افتادیم به سمت عمارت ریوی سا .....
ویو خودم :
خو خو بیاد یکم در باره داستان بهتون بگم یوری سا چرا این همه وقت رفت ولی یوری سا پیداش نبود .....
بزارید اعتراف کنم لیا که شنیدید همون یوری سا داستان ماست ...... یوری وقتی بچه بود لو رفته بود و همه فهمیده بودن که یوری سا دختر مین هو هستش واسه همین خطر ناک بود واسه جون یوری سا .....
بر میگردیم به ۱۳ سال پیش .......
(فلش بک )
مونبین : الان چرا لیا .....
مین هو : بخاطر سلامتش
مونبین : اسمو میگم اسم خواهر جین ..... دختر اولت ...
مین هو : اره .....
( پایان فلش بک )
اره جین یه خواهر بزرگ به اسم لیا داشت که کمشد و تا هنوزه خبری ازش نیست .... مردست یا زندس هیچ کس خبر نداره .....
میدونستم لیا خیلی استرس داره برای همین بهش توی جلسه کمک کردم و جلسه خوشبختهانه خوب پیش رفت و عالی بود لیا خیلی از این موضع خوشحال بود .... همه رفته بودن و فقط منو لیا مونده بودیم ....
لیا : خو بریم بیرون یه هوای بخوریم ....
جونگ کوک : بریم ....
رفتیم سمت آسانسور
لیا : خانوم هان ( منشی ) من دارم میرم بیرون شاد فردا بیام باشه ....
منشی : باشه ....
میدونستم که خیلی خوشحاله ....
رفتیم پایین و توی خیابون قدم میزدیم ...
جونگ کوک : خو شما بهم شماره کارتتونو ندادید ....
لیا : برای چی ....
جونگ کوک : هزینه بیمارستان گچ پا ....
لیا خندید
لیا : ها اون دیگه حساب بی حساب ....
جونگ کوک : چی شد ..... چرا
لیا : اخه تو امروز خیلی توی جلسه کمکم کردی بخاطر همین حساب بی حساب ....
جونگ کوک : خو حداقل بزارید یه بستنی مهمونتون کنم ...
لیا : اگه به زحمت نمی افتید ....
جونگ کوک : نه بابا چه زحمتی ....
وارد یه بستی فروشی شدیم و
جونگ کوک : کجا بشینیم .....
لیا : توی راه بخوریم ....
جونگ کوک : اوکی .... چه طعمی ....
لیا : شکلاتی ....
وقتی گفت شکلاتی یاد یوری افتادم اخه اون همیشه همین طعمی بود ....
جونگ کوک : باشه پس من برم ...
رفتم سمت فروشنده ....
جونگ کوک : دوتا شکلاتی ....
فروشنده : چشم .....
( فلش بک )
یوری سا : جونگ کوک چرا برام وانیلی گرفتی تو که میدونی من فقط شکلاتی میخورم .....
جونگ کوک : وای دختر تو چقدر قور میزنی .... وانیلی هم خوشمزست ....
یوری : اوف از دست تو .....
جونگ کوک : به زور هم شده بخورش .....
یوری: ( خندیدن ) ....
( پایان فلش بک )
با مرور خاطراتم غرق شده بودم ... که با صدای فرشنده به خودم ومدم ....
فروشنده : بفرمایید ...
جونگ کوک : ممنون ....
حساب کردم و رفتم سمت لیا ....
جونگ کوک : بفرمایید ....
لیا : ممنون ...
و به راه خودمو ادامه دادیم ....
لیا : خو دیگه امروز خیلی خوب بود ممنونم بابت همه چی ...
جونگ کوک : باشه پس بزنیم قدش ....
هر دومون دستامونو بهم زدیم و لیا رفت .....
جونگ کوک : ( لبخند )
ویو یومی :
داشتم آماده میشدم تا برم پیش یوری سا اون که نمیاد خودم برم داشتم از پله ها میرفتم پایین که جین رو دیدم ... که ومد جلوم ...
جین : اواو خوشگل کردی جایی میری
یومی : دارم میرم پیش یوری خانوم اون نمیاد مجبورم خودم برم ......
جین : ها منم داشتم میرفتم یه دقیقه وایسا که برم کوتمو بیارم
یومی : باشع ...
جین رفت بالا منم منتظر موندم ......
جین ومد و راه افتادیم به سمت عمارت ریوی سا .....
ویو خودم :
خو خو بیاد یکم در باره داستان بهتون بگم یوری سا چرا این همه وقت رفت ولی یوری سا پیداش نبود .....
بزارید اعتراف کنم لیا که شنیدید همون یوری سا داستان ماست ...... یوری وقتی بچه بود لو رفته بود و همه فهمیده بودن که یوری سا دختر مین هو هستش واسه همین خطر ناک بود واسه جون یوری سا .....
بر میگردیم به ۱۳ سال پیش .......
(فلش بک )
مونبین : الان چرا لیا .....
مین هو : بخاطر سلامتش
مونبین : اسمو میگم اسم خواهر جین ..... دختر اولت ...
مین هو : اره .....
( پایان فلش بک )
اره جین یه خواهر بزرگ به اسم لیا داشت که کمشد و تا هنوزه خبری ازش نیست .... مردست یا زندس هیچ کس خبر نداره .....
۵.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.