𝕻𝖆𝖗𝖙³⁷
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ³⁷
همراه اون زن رفتیم + بابابزرگتون چیکار میخاد بکنه £ میخاد همه چیش رو تقدیم به تهیونگ بکنه + من جای تهیونگ بودم احساس سنگینی میکردم ¥ منم آخه چیزای مال خودشو داره میخاد تازه مال پدربزرگ که ماشالا همه چی داره رو هم به دوش بکشه £ ووییی سخته ٪ خب خانم ا/ت این برای شما و این برای خانم شی آه و این برای خانم لیتا ( اشاره به نمونه لباس ها میکنه ) + اصن چراا من باید برم من خدمتکارم & خیلی وقته که نیستی + ها واقعا & هوم + چه جالب . یکی از لباس ها رو انتخاب کردم + اینا تنگ یا گشاد نیست ٪ همشون سایز خودتون هستن + سایز من از کجا میدونید ٪ ارباب گفتن . یک لباس مجلسی دیدم بین همشون این بهتر بود لباس رو پوشیدم اندازم بود ¥ واو نگاه چه شدی تو این لباس £ پرفکت + شما هم رو دست ندارینا . سه تایی نیم ساعت قربون صدقه هم میرفتیم که تموم و لباس رو در آوردم ¥ برای پسرا هم لباس اینطوری میبرین ( کت و شلوار و اینا میگه تو یک چوپ لباسی هست از اونایی که تو سریال میاد ) ٪ بله ¥ آها + کنجکاو شدم اونا چی میخوان انتخاب کنن £ منم ¥ خب خب دخترا الان که بادیگارد ها بیام به زور ببرنمون تو اتاق فعلا خداحافظ £+ بای . رفتیم تو اتاقم دلیلش چی می تونه باشه که اینطوری کردن + عجیبه .
پرش زمانی به یکشنبه:
ساعت پنج باید میرفتیم ÷ خب دخترا برای محافظت از خودتون اینا رو همراه داشته باشین ¥ چیه & شوگر ( درست گفتم یا نه مخم نمیکشه الان 😂 ) اگر کسی بهت دست زد با این به بدنش برق منتقل کنید (😂) + اوک اوک ولی مگه قراره چیکار کنن ما رو ÷ بعدا £ خب خب بریم ( استایل هاشون رو میزارم ) سوار ماشین شدم ذهنمو خالی کردم و تو ذهنم برای جواب دادن به پدربزرگ تهیونگ مرور کردم ٪ رسیدیم. پیاده شدیم دستمو دور دست تهیونگحلقه کردم _ ا/ت حواست باشه + باش . بعد سلام کردن همه رفتیم روی مبل بزرگ نشستیم . بعد از چنمین تهیونگ رفت پسرا هم رفتن اما راهشون فرق میکرد با تهیونگ بیخیال شدم صدای پدربزرگ تهیونگ رو شنیدم جمعیت به پدربزرگش و خودش نگاه میکردند ٪ امشب جشن موروثی هست من دیگه کنار میکشم و از این به بعد تهیونگ جای من رو میگیره . همه دست زدن پدربزرگش همین طور صبحت میکرد تا با صدای چیزی با لیتا و شی آه به همدیگه چسبیدیم از همدیگه جدا شدیم همه دست هاشون بالا بود و چن بادیگارد غرق خون بودن یه پسر و یه دختر اومدن تو ٪ براوووو عجب همایشی ¥ این ساشا نیست £ هست + کنارش هم دختره ی اکبیری ¥ سانا + هوم اِکبير خانم٪ پدربزرگ میبینم خوب تقسیم کردی _ فکر نمیکنم الان موقع شورش باشه ساشا و چرا یه دختر همراه خودت آوردی = تهیونگ من ضعیف نیستم _ قوی هم نیستی . پدربزرگ تهیونگ: بس کنین ساشا چی میخای ٪ هع معلومه ارث تو رو میخام . پدربزرگ تهیونگ: تو لایق نیستی ٪ نباشم ولی امروز برای من میشه . تهیونگ از اونجا یه نیشخندی زد اما هیچی نگفت . نگاه به کنارم انداختم شی آه و لیتا نبودن دست کسی دور دستم پیچیده شد معلومنبود کی بود تقلا میکردم فایده ای نداشت زورش زیاد بود + ولم کنن عوضی ٪ خب خب تهیونگ از این خوشگل خانم شروع میکنم ( دستش رو میزاره زیر چونه ا/ت ) = خودممیکشمش + چرا مثل خر عر میزنی = چی گفتی( با جیغ ) + آخخخ گوشم چرا عر هات بده . ساشا جلوی سانا رو گرفت و اومد سمتم ٪ باید لبات خوشمزه باشن نه + عوضی _ بهش دست نمیزنی ٪ اوه اوه تهیونگ غیرتی + میشه زر نزنی و این شورش رو تموم کنی . ساشا داشت حرف میزد.....
پارت بعدی نوشتم میزارم بعد از ظهر شرط نداره
همراه اون زن رفتیم + بابابزرگتون چیکار میخاد بکنه £ میخاد همه چیش رو تقدیم به تهیونگ بکنه + من جای تهیونگ بودم احساس سنگینی میکردم ¥ منم آخه چیزای مال خودشو داره میخاد تازه مال پدربزرگ که ماشالا همه چی داره رو هم به دوش بکشه £ ووییی سخته ٪ خب خانم ا/ت این برای شما و این برای خانم شی آه و این برای خانم لیتا ( اشاره به نمونه لباس ها میکنه ) + اصن چراا من باید برم من خدمتکارم & خیلی وقته که نیستی + ها واقعا & هوم + چه جالب . یکی از لباس ها رو انتخاب کردم + اینا تنگ یا گشاد نیست ٪ همشون سایز خودتون هستن + سایز من از کجا میدونید ٪ ارباب گفتن . یک لباس مجلسی دیدم بین همشون این بهتر بود لباس رو پوشیدم اندازم بود ¥ واو نگاه چه شدی تو این لباس £ پرفکت + شما هم رو دست ندارینا . سه تایی نیم ساعت قربون صدقه هم میرفتیم که تموم و لباس رو در آوردم ¥ برای پسرا هم لباس اینطوری میبرین ( کت و شلوار و اینا میگه تو یک چوپ لباسی هست از اونایی که تو سریال میاد ) ٪ بله ¥ آها + کنجکاو شدم اونا چی میخوان انتخاب کنن £ منم ¥ خب خب دخترا الان که بادیگارد ها بیام به زور ببرنمون تو اتاق فعلا خداحافظ £+ بای . رفتیم تو اتاقم دلیلش چی می تونه باشه که اینطوری کردن + عجیبه .
پرش زمانی به یکشنبه:
ساعت پنج باید میرفتیم ÷ خب دخترا برای محافظت از خودتون اینا رو همراه داشته باشین ¥ چیه & شوگر ( درست گفتم یا نه مخم نمیکشه الان 😂 ) اگر کسی بهت دست زد با این به بدنش برق منتقل کنید (😂) + اوک اوک ولی مگه قراره چیکار کنن ما رو ÷ بعدا £ خب خب بریم ( استایل هاشون رو میزارم ) سوار ماشین شدم ذهنمو خالی کردم و تو ذهنم برای جواب دادن به پدربزرگ تهیونگ مرور کردم ٪ رسیدیم. پیاده شدیم دستمو دور دست تهیونگحلقه کردم _ ا/ت حواست باشه + باش . بعد سلام کردن همه رفتیم روی مبل بزرگ نشستیم . بعد از چنمین تهیونگ رفت پسرا هم رفتن اما راهشون فرق میکرد با تهیونگ بیخیال شدم صدای پدربزرگ تهیونگ رو شنیدم جمعیت به پدربزرگش و خودش نگاه میکردند ٪ امشب جشن موروثی هست من دیگه کنار میکشم و از این به بعد تهیونگ جای من رو میگیره . همه دست زدن پدربزرگش همین طور صبحت میکرد تا با صدای چیزی با لیتا و شی آه به همدیگه چسبیدیم از همدیگه جدا شدیم همه دست هاشون بالا بود و چن بادیگارد غرق خون بودن یه پسر و یه دختر اومدن تو ٪ براوووو عجب همایشی ¥ این ساشا نیست £ هست + کنارش هم دختره ی اکبیری ¥ سانا + هوم اِکبير خانم٪ پدربزرگ میبینم خوب تقسیم کردی _ فکر نمیکنم الان موقع شورش باشه ساشا و چرا یه دختر همراه خودت آوردی = تهیونگ من ضعیف نیستم _ قوی هم نیستی . پدربزرگ تهیونگ: بس کنین ساشا چی میخای ٪ هع معلومه ارث تو رو میخام . پدربزرگ تهیونگ: تو لایق نیستی ٪ نباشم ولی امروز برای من میشه . تهیونگ از اونجا یه نیشخندی زد اما هیچی نگفت . نگاه به کنارم انداختم شی آه و لیتا نبودن دست کسی دور دستم پیچیده شد معلومنبود کی بود تقلا میکردم فایده ای نداشت زورش زیاد بود + ولم کنن عوضی ٪ خب خب تهیونگ از این خوشگل خانم شروع میکنم ( دستش رو میزاره زیر چونه ا/ت ) = خودممیکشمش + چرا مثل خر عر میزنی = چی گفتی( با جیغ ) + آخخخ گوشم چرا عر هات بده . ساشا جلوی سانا رو گرفت و اومد سمتم ٪ باید لبات خوشمزه باشن نه + عوضی _ بهش دست نمیزنی ٪ اوه اوه تهیونگ غیرتی + میشه زر نزنی و این شورش رو تموم کنی . ساشا داشت حرف میزد.....
پارت بعدی نوشتم میزارم بعد از ظهر شرط نداره
۱۰۵.۵k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.