Are you OK!?(part.3)
Are you OK!?(part.3)
کلیدو تو در چرخوند و وارد خونه شد
دندوناشو روی هم فشرد
درد سرش داشت امونشو میبرید و حتی فکر اینم براش سخت بود کا اون مجسمه تو سر جونگکوک بخوره
جونگکوک کاپشنشو در آورد و روی کاناپه انداخت
_میخوای به پدرت بگی!؟
_اونقدرا خر نشدم که بیزینس باباتو بهم بریزم
کوک نگاهی به تهیونگ انداختو سرشو تکون داد
ته نفس عمیقی کشید و داخل دستشویی رفت
سرشو زیر شیر آب گرفت و به آب قرمزی که از سرش میومد خیره شد
لباساشو همونجا در آورد و از تو کمد دستشویی تیشرت و شلوارشو برداشت و پوشید
در دستشویی و باز کرد و لب زد
_کوک فعلا همینجا بمون...بعید میدونم پدرت سالم بزارتت
کوک نگاهی به موهای خیس تهیونگ کرد
_باشه
تهیونگ کاپشن کوک رو روی میز گذاشت و روی کاناپه دراز کشید
_برو رو تخت بخواب من همینجا دراز میکشم
_ولی...
_ولی نداره کوک
کوک ابروهشو بالا داد و وارد اتاق تهیونگ شد
یه تخت دو نفره بزرگ بود
کوک میدونست که تهیونگ نمیخواد به حریم خصوصیش تجاوز کنه وگرنه به راحتی جا برای دو نفر بود
_تهیونگا...
_چیزی نیاز داری...
_بیا رو تخت بخواب جا هست
_من راحتم
کوک با عصبانیت به سمت تهیونگ اومد و از رو کاناپه بلندش کرد
_یا جونگکوک!
به سمت تخت برد و به راحتی روی تخت انداختش
_بخواب...حرفم نباشه
تهیونگ نمیخواست مخالفت کنه
کوک از اتاق بیرون رفت و مسواکشو از تو کیف کمریش در آورد و مسواک زد
نفس عمیقی کشید و بعد ده دقیقه به طرف اتاق رفت و خواست چیزی بگه که فهمید تهیونگ خوابه
آروم روی تخت کنار تهیونگ خوابید و به صورت بی نقص تهیونگ خیره شد
آروم پتو رو روی تهیونگ که از سرما مچاله شده بود کشید لباشو جوید...
ناخودآگاه دستشو به سمت صورت تهیونگ برد و نوازشش کرد
دستشو بین موهای تهیونگ برد
نمیدونست دلیل این کاراش چیه..اما ادامه میداد
آروم دستشو پس کشید
اون عاشق تهیونگ بود درحالی که میدونست تهیونگ بهش حسی نداره
بخاطرش درد میکشید
اما هنوزم تهیونگ رو دوست داشت
از کاری که میخواست بکنه مطمئن نبود
ولی چشماشو بست و لباشو روی لبای تهیونگ گداشت
لایک ۳۰
کامنت ۵
کلیدو تو در چرخوند و وارد خونه شد
دندوناشو روی هم فشرد
درد سرش داشت امونشو میبرید و حتی فکر اینم براش سخت بود کا اون مجسمه تو سر جونگکوک بخوره
جونگکوک کاپشنشو در آورد و روی کاناپه انداخت
_میخوای به پدرت بگی!؟
_اونقدرا خر نشدم که بیزینس باباتو بهم بریزم
کوک نگاهی به تهیونگ انداختو سرشو تکون داد
ته نفس عمیقی کشید و داخل دستشویی رفت
سرشو زیر شیر آب گرفت و به آب قرمزی که از سرش میومد خیره شد
لباساشو همونجا در آورد و از تو کمد دستشویی تیشرت و شلوارشو برداشت و پوشید
در دستشویی و باز کرد و لب زد
_کوک فعلا همینجا بمون...بعید میدونم پدرت سالم بزارتت
کوک نگاهی به موهای خیس تهیونگ کرد
_باشه
تهیونگ کاپشن کوک رو روی میز گذاشت و روی کاناپه دراز کشید
_برو رو تخت بخواب من همینجا دراز میکشم
_ولی...
_ولی نداره کوک
کوک ابروهشو بالا داد و وارد اتاق تهیونگ شد
یه تخت دو نفره بزرگ بود
کوک میدونست که تهیونگ نمیخواد به حریم خصوصیش تجاوز کنه وگرنه به راحتی جا برای دو نفر بود
_تهیونگا...
_چیزی نیاز داری...
_بیا رو تخت بخواب جا هست
_من راحتم
کوک با عصبانیت به سمت تهیونگ اومد و از رو کاناپه بلندش کرد
_یا جونگکوک!
به سمت تخت برد و به راحتی روی تخت انداختش
_بخواب...حرفم نباشه
تهیونگ نمیخواست مخالفت کنه
کوک از اتاق بیرون رفت و مسواکشو از تو کیف کمریش در آورد و مسواک زد
نفس عمیقی کشید و بعد ده دقیقه به طرف اتاق رفت و خواست چیزی بگه که فهمید تهیونگ خوابه
آروم روی تخت کنار تهیونگ خوابید و به صورت بی نقص تهیونگ خیره شد
آروم پتو رو روی تهیونگ که از سرما مچاله شده بود کشید لباشو جوید...
ناخودآگاه دستشو به سمت صورت تهیونگ برد و نوازشش کرد
دستشو بین موهای تهیونگ برد
نمیدونست دلیل این کاراش چیه..اما ادامه میداد
آروم دستشو پس کشید
اون عاشق تهیونگ بود درحالی که میدونست تهیونگ بهش حسی نداره
بخاطرش درد میکشید
اما هنوزم تهیونگ رو دوست داشت
از کاری که میخواست بکنه مطمئن نبود
ولی چشماشو بست و لباشو روی لبای تهیونگ گداشت
لایک ۳۰
کامنت ۵
۱۶.۴k
۱۲ دی ۱۴۰۰